نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

داستان مینیمال سری پنجم مجموعه داستان مینیمال | کاربران انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Mers~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 1,873
  • کاربران تگ شده هیچ

Mers~

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
34,859
امتیازها
66,873
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
988180_4dff1d2e87bb5ffce5bc0727c81ae3dd.jpg
عنوان:
سری پنجم مجموعه داستان مینیمال | کاربران انجمن یک رمان
ناظر: Seta~ -Ennui

با سپاس از استقبال گرم شما عزیزان، باز هم منتظر داستان‌های زیبای شما در این تاپیک هستیم.
لطفا وقت و نگاه بگذارید و داستان دوستان را که در تاپیک قرار می‌دهند بخوانید و لایک کنید.

-قبل از نوشتن داستانتان به نکات زیر توجه کنید:
1. داستان شما حتما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Mers~

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,591
پسندها
12,998
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
  • #2
داستان: فقط به خاطر تو

ژانر: اجتماعی

بوی رنگ و اکسیدان تمام فضای کوچک آرایشگاه را گرفته بود. زن آرایشگر در حال هم‌زدن مواد درون کاسه پلاستیکی سبز از درون آینه نگاهش را به زن جوان که مشغول‌ ور رفتن با گوشی آیفونی بود که از زیر پیش‌بند پلاستیکی بیرون آورده بود، داد و گفت:
- خانومم! این ترکیبی که گفتی با موهای بلندی که داری یه کم گرون درمیاد.
زن جوان بدون این‌که سرش را بالا کند، ناخن‌های بلند و لاک‌خورده‌اش را روی صفحه گوشی گرداند و‌ گفت:
- مثلا چقدر میشه؟
- نزدیک‌ چهار میلیون.
زن با نوک ناخن کنار بینی عملی‌اش را کمی خاراند.
- نگران نباش آخر کار پولتو میدم، تو فقط کارتو شروع کن.
آرایشگر نگاهی به دو مشتری منتظرش انداخت و گفت:
- پس عزیزم! لطفاً گوشی رو جمع کن تا شروع کنم.
زن جوان گوشی را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : دردانه. ع.

dark dreamer

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
64
پسندها
266
امتیازها
1,023
مدال‌ها
4
  • #3
نام داستان: بیداری شوم
نویسنده‌: رویا پرداز تاریک


وقتی عقل و منطق شکست می‌خورد شیطان به کمک انسان می‌آید.

جنایات مکافات_فئودور داستایوفسکی

انگلستان_در حوالی لندن

پلیس ها دور تا دور منطقه ای که در آن قتل صورت گرفته بود نوار زرد کشیده بودند.

هوا مه الود بود و باران نم نم می‌بارید تا چشم کار می‌کرد درخت بود.

زمین گل آلود بود و راه رفتن برای افراد پلیس کمی سخت کرده بود.

کارآگاه جوان کنار جنازه نشسته بود و درحال بررسی جنازه بود.

جنازه متعلق به یک بانوی جوان حدوداً ۲۰ ساله بود موهای بلوندش با خون قرمز شده بود.

با بلند شدن صدای ماشین در آن اتوبان خلوت تعجب همه را برانگیخت.

ماشین شولت آمریکایی در کنار اتوبان جنگی ایستاد.

مرد جوانی که کت شلوار سرمه‌ای به تن داشت و یک بارانی مشکی رنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : dark dreamer

دردانه. ع.

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,591
پسندها
12,998
امتیازها
35,373
مدال‌ها
20
  • #4
نام داستان: تولد یلدا

سفره پارچه‌ای گل‌اناری را روی میز چوبی کوچک انداخت.
- آخرین بار کی دور این سفره شلوغ بود؟
سینی بزرگی را که‌ وسایل را درون آن گذاشته بود را آورد و کنار میز نشست.
انارهای دانه شده درون کاسه‌ی سفالی آبی‌رنگ را روی میز گذاشت.
- آخرین باری که دل‌خوش پای این سفره خندیدم کی بود؟
بشقاب کوچکی را که درون آن یک خرمالوی روی سه خرمالوی دیگر چیده شده بود را کنار کاسه گذاشت.
- قبل از رفتن اونا، یا قبل رفتن تو؟
قاب عکس روبان مشکی خورده مرد جوانی را یک طرف میز گذاشت.
- یعنی بچه‌ها امسال خوش می‌گذرونن؟
فقط لامپ بالای سرش روشن بود. نگاهش را به تاریکی بقیه‌ی خانه دوخت و بغضش را فروخورد.
- حتماً! اونا پیش پدربزرگ و مادربزرگشونن، پیش عموها و عمه‌شون، پیش نوه‌های دیگه... .
نگاه پر آبش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : دردانه. ع.

Ftm.gh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ادبیات
سطح
11
 
ارسالی‌ها
470
پسندها
1,882
امتیازها
12,383
مدال‌ها
14
  • مدیر
  • #5
عنوان: شیرین و فرهاد
***
یک خبر دروغین عامل جدایی فرهاد و شیرین بود، خسرو بهانه بود... .
آری آقای یکتا، اگر کسی خبر دروغین مرگ شیرین را به فرهاد بی‌چاره نمی‌داد او هیچ گاه جان به جان آفرین تسلیم نمی‌کرد.
اما عامل جدایی من از تو ترک ایران بود فرهاد، خدا داند مهاجرت چندین شیرین و فرهاد را مانند من و تو از هم جا کرده... . گفتم شیرین و فرهاد و یاد اولین آشنایی‌مان افتادم، درست همان روزی که در دانشگاه هم را دیدیم، یادت می‌آید؟! وقتی گفتم نامم شیرین است خندیدی و گفتی نام من هم فرهاد است شاید بتوانیم زوج خوبی بشویم. آن روز این مسئله را به سخره گرفتیم اما یک ماه بعد زمانی که قلب‌هایمان هم را ملاقات کردند دیگر هیچ چیز شوخی نبود. عشق من و تو زبان زد تمام دانشجویان بود.
آنقدر در عشق تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا