متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مهم سری اول مجموعه دلنوشته‌های گروهی | کاربران انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 557
  • کاربران تگ شده هیچ

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,219
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسم‌تعالی~
با سلام خدمت همه‌ی کاربران عزیز انجمن یک رمان.


اول از همه در مورد این تاپیک توضیح بدم.
قراره از این به بعد شما دلنویسای عزیز که دلنو‌شته‌هاتون موضوع مرتبطی با هم ندارن، نوشته‌های خودتون رو در این تاپیک ارسال کنید.
هر زمان تعداد پست‌ها به 35تا برسه به بخش ویرایش منتقل میشه و در نهایت بعد از ویراستاری روی سایت قرار می‌گیره.
اما یک‌سری شرایط برای فعالیت در این تاپیک وجود دارد.

قوانین:
1.
دلنوشته‌هایی که کمتر از 5 خط داشته باشن حذف میشن.
2. بالای هر پست عنوان دلنوشته‌تون رو درج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #2
«خنجر»
خ**یا*نت، خنجر است!
در آتش فریب آفریده شده، با تیغه‌ی تیز و نابخشودنی‌اش که زره اعتماد را سوراخ می‌کند. گرگی در لباس میش؛ که در سایه‌ی وفاداری پرسه می‌زند، فقط به انتظار ضربه زدن در زمانی که کمتر می‌پنداری!
چشم بستنش، نقلِ رقصیدن روی یک طناب محکم است که بین جهل و حقیقت تعادل گذاشته ولکن خطر سقوط در ورطه‌ی درد را به خاطر می‌اندازد.
دردَش؛ سمفونی رویاهای از هم پاشیده‌ است. مانند گل سرخی فریبنده با خار‌های پنهان، که زیبایی این امانت را با نیشش، خدشه دار می‌کند و ردی از گلبرگ‌های پژمرده را به دنبال خود بر جای می‌گذارد!
اما همانطور که ققنوس از خاکستر برمی‌خیزد، ما نیز می‌توانیم از خاکستر خ**یا*نت برخیزیم، حال که روح‌هایمان در شعله‌های سختی معتدل شده است. تنها با در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #3
«مار احساسات»
عشق، مانند یک مار پیتون است؛ که با آغوشی آرام به دور قلب می‌پیچد و گرما و شکوه را فراهم می‌کند. درست همانطور که مار پیتون با هدف و قدرت حرکت می‌کند، عشق هم در فراز و نشیب‌های یک رابطه با انعطاف پذیری و قاطعیت جلو می‌رود؛ دو روح را در پیوندی قرار می‌دهد که در آزمون زمان مقاومت می‌کنند.
از سوی دیگر، خ**یا*نت یک افعی‌ست!
ناگهان و بی‌اخطار ضربه می‌زند و زهر دروغ و نیرنگ خود را به هسته‌ی باورت تزریق می‌کند!
مثل نیش افعی، خ**یا*نت هم می‌تواند زخم‌هایی بر جای بگذارد؛ کشنده‌ی پایه‌های پیوندی که زمانی محکم بود.
در رقص پیچیده بین عشق و خ**یا*نت، باید با احتیاط قدم گذاشت. همانطور که مار پیتون می‌تواند هم جذاب و هم خفه کننده باشد، عشق نیز متفاوت نیست!

نوشته‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #4
«باغ زندان»
در باغ ذهنم، افکار مانند «غنچه‌گل‌هایی» ظریف شکوفا می‌شوند.
هر گلبرگ تکه‌ای از درونی‌ترین خواسته‌ها و ترس‌های من!
سرگردان در این هزارتوی احساسات هستیم؛ به دنبال کلیدی برای باز کردن رازهای روح.
مانند پرنده‌ای که در قفس گرفتار شده، رویاهایم در برابر میله‌های واقعیت بال می‌زنند و آرزوی اوج گرفتن برفراز ابرهای تردید و عدم اطمینان را مرور می‌کنند.
ما زندانی ناامنی‌های خودم هستیم که در زنجیر توقع و شک به خود بسته شده‌ام.

نوشته‌ی: راپونزل:)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #5
«گل داوودی»
مانند پروانه‌ای که از گل داودی خود بیرون می‌آید، تکان‌های تغییر را در اعماق روحم احساس می‌کنم.
سفر خودیابی همیشه آسان نیست؛ زیرا برای رویارویی با سایه‌های گذشته و در آغوش گرفتن نور آینده، به شجاعت نیاز هست.

نوشته‌ی: راپونزل :)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hope

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #6
«دریای ذهن»

در لحظات آرام تنهایی، خود را در دریایی از افکار گم می‌کنم که با هر موج، نیرویی بی‌امان به سواحل ذهنم می‌کوبد!
من، سرگردانی در گستره‌ی وسیع آگاهی خود هستم که میان هرج و مرج بی‌اطمینانی به دنبال تکه‌هایی از حقیقتم.

نوشته‌ی: راپونزل :)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hope

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #7
«تکامل»

مانند یک مسافر تنها، در سرزمینی بیگانه، در پیچ و خم‌های منظره‌ی درونی خود حرکت می‌کنم و هر قدم مرا به هسته‌ی وجودم نزدیک‌تر می‌سازد.
من پازلی هستم با تکه‌های گم شده، ملیله‌ای که در انتظار بافته شدن است، و داستانی در انتظار گفتن.

نوشته‌ی: راپونزل :)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hope

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #8
«آینه»

در شیشه‌ی درون نگری، ما انعکاسی از کسی که زمانی بودیم، اکنون هستیم و آرزوی تبدیل شدن به کسی که می‌خواهیم باشیم را می‌بینیم.
یک اثر در حال پیشرفت، یک شاه‌کار در حال ساخت؛ ما بوم نقاشی در انتظار هنرنمایی با رنگ‌های تجربه و خرد هستیم!

نوشته‌ی: راپونزل :)
 

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #9
«باغ دل»

عشق را مانند باغی تصور کنید که در آن بذرهای محبت کاشته می‌شوند و پرورش می‌یابند تا به شکل ملیله‌ای از احساسات شکوفا شوند. عشق مانند گل رزی لطیف، گلبرگ‌هایش را باز می کند و لایه‌هایی از زیبایی و پیچیدگی را آشکار می‌سازد که روح را مجذوب خود می‌کند. عشق یک ملودی‌ست که در قلب طنین انداز است، ریتمی‌ست که در رگ‌ها می‌زند، و هارمونی که در اعماق روح طنین انداز می‌شود.

نوشته‌ی: راپونزل:)
 

RAPUNZEL

نو ورود
سطح
2
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
67
امتیازها
90
مدال‌ها
1
  • #10
«نیش تیغ»

در اعماق روحش نیش تند خ**یا*نت را مانند تیغی که در قلبش فرو رفته احساس می‌کند. اعتمادی که او زمانی بسیار عزیز داشت، از بین رفته است و زخمی بر جای گذاشته که التیام نمی‌یابد.
کسی که او دوستش داشت و به او اعتماد داشت، علیه او روی آورده است، و سایه‌هایی از شک و ناامیدی را بر پیوند روزگار عزیزشان انداخته است.
مشکل از این روست، که آیا دل‌های تیغ خورده پیگرد قانونی دارند؟

نوشته‌ی: راپونزل:)

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا