• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

مهم سری اول مجموعه دلنوشته‌های گروهی | کاربران انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 55
  • بازدیدها 965
  • کاربران تگ شده هیچ

RAPUNZEL

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
20/4/24
ارسالی‌ها
16
پسندها
77
امتیازها
90
مدال‌ها
1
سطح
2
 
  • #11
«آلوده»

دنیایش که زمانی پر از نور و خنده بود، اکنون تاریک و خفه کننده است.
خاطرات دوران با هم بودن، او را بسیار آزار می‌دهد؛ هر لحظه‌اش با درک فریب و دروغ آلوده شده است!
او همه‌ی چیزهایی را که فکر می‌کرد می‌داند، زیر سوال می‌برد و هر لحظه متعجب‌تر می‌شد که چگونه می‌توانست آنقدر نسبت به حقیقتی که اکنون در برابر او قرار دارد، کور باشد.

نوشته‌ی: راپونزل:)
 

فاطمه آماده

نویسنده ادبیات+ نویسنده افتخاری
پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
تاریخ ثبت‌نام
18/4/21
ارسالی‌ها
3,064
پسندها
8,079
امتیازها
36,273
مدال‌ها
28
سطح
19
 
  • مدیر
  • #12
"رویای نزدیک تو"

دیگر دیدنت را خواهش نمی‌کنم. دلم برای داشتنت بی تابی نمی‌کند. تویی دیگر دارم که با او زندگی می‌کنم. تصورت در ذهنم برجسته‌تر از دیروز شده و حتی صدای تپش قلبت به وضوح حلزونی گوشم را می‌لرزاند.
اگر نمی‌خواهی بیایی، دیگر نیا.
من از تو خاطراتت را با خودم حمل می‌کنم. در چمدانی به رنگ خاکستری خنده‌های کهنه‌ی با هممان را چیده‌ام.
بوی هوایت، لختی گیسوانت، گرمای دستانت، چشمان شیدایت، همه را هرروز در پشت پلک‌های بسته‌ام نقش می‌زنم و تخیل یکی شدنمان را خلق می‌کنم. من با تو در رویایم نفس می‌کشم. پیکر دورت دیگر مرا رنجیده نمی‌کند ، سایه‌ی خیالت تنهاییم را کنار زده و نزدیک‌ترین احساس به من است. اگر نمی‌خواهی، دیگر نیا. من و رویایت با یکدیگر دلدادگی را آغاز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه آماده

(Luna)

مدیر تالار وحشت
پرسنل مدیریت
مدیر تالار سرگرمی
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
2,441
پسندها
13,885
امتیازها
38,673
مدال‌ها
23
سطح
21
 
  • مدیر
  • #13
(( نوازنده تار ))

زیر چهاردهمین مهتاب ویلون خود را کوک کرد و نواخت.
نواخت از دستان پینه بسته مادران!
نواخت از سینه سوخته عاشقان!
نواخت از پای برهنه عابران!
نواخت از گریه بی‌صدای پدران!
نواخت از خاطرات صدای شادی کودکان!
نواخت و نواخت...اما شب بود و همه در خواب بودند!

نویسنده: مهسا آریا​
 
امضا : (Luna)

تندیس

ویراستار آزمایشی
ویراستار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
28/12/24
ارسالی‌ها
7
پسندها
23
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #14
«سایه‌ی بی‌تو»

دلم گرفته، مانند آسمان در شب‌های بی‌ماه.
در هیاهوی سکوت، تنها صدای قدم‌هایم است که بر تن خیابان می‌لرزد، بی‌تو، بی‌تو، بی‌تو.
تو رفتی و من ماندم؛ نه چون کوهی استوار، که چون شمعی نیم‌سوخته، در قاب پنجره‌ای که رو به هیچ باز می‌شود.
بوی تو هنوز در باد است، در نبض ثانیه‌ها، در حافظه‌ی دیوارهایی که نگاهت را به یاد دارند.
می‌دانی؟
تنهایی، نام دیگر توست در نبودنت.
چگونه دل نبندم به خاطره‌ها، وقتی هر لحظه‌شان، چون زخم، تازه‌تر از دیروز است؟
تو که رفته‌ای، ولی صدای خنده‌ات هنوز با من چای می‌نوشد، آهسته، تلخ، بی‌قند.
شب‌ها، ماه را قسم می‌دهم به روشنایی‌اش که برگردی.
اما او، همچون تو، سرد و خاموش، تنها نظاره‌گر گریه‌های من است.
مگر می‌شود از خاطره‌ی تو گریخت؟
تو آن بهاری...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

تندیس

ویراستار آزمایشی
ویراستار آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
28/12/24
ارسالی‌ها
7
پسندها
23
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #15
«آغوش خالی»
هر صبح، پنجره را باز می‌کنم شاید نسیمی از سمت تو بیاید.
اما فقط باد می‌وزد، و صدای بسته شدن درها، که شبیه رفتن توست.
دستم را در هوای خالی دراز می‌کنم، و باز خالی‌تر از همیشه، به سینه‌ام بازمی‌گردد.
گویی آغوشم، هنوز شکل تو را حفظ کرده، همان‌طور خالی، همان‌قدر منتظر.
گاهی فکر می‌کنم اگر بازگردی، چطور بگویم از این همه دلتنگی، از شب‌هایی که با خاطراتت گریستم و سحر را ندیدم.
اما تو نیستی، و حتی واژه‌ها هم از درد دلتنگی کم می‌آورند.
رفتن تو، نقطه پایان نبود؛ آغاز فصل‌هایی شد که در هیچ تقویمی ثبت نمی‌شوند.
فصل‌هایی که تنها یک نام دارند: بی‌تو.
امروز هم، چای می‌نوشم با خیال تو.
اما این‌بار، حتی سکوت هم بهانه‌ای برای شنیدن صدایت ندارد.
فقط منم، و آغوشی که هیچ‌کس شبیه تو...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mafiia

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/4/25
ارسالی‌ها
110
پسندها
273
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #16
"قدرت بی‌پایان"
قدرت من از درون می‌آید، از یک اراده که نمی‌شکند.
هر زمانی که دنیا از من می‌خواهد سقوط کنم، من بلندتر از قبل برمی‌خیزم.
هیچ چیزی نمی‌تواند مرا متوقف کند، چرا که من با همان نیرویی که با آن به دنیا آمده‌ام،
به سوی جلو پیش می‌روم.
حتی در مقابل بزرگترین طوفان‌ها، هیچ‌کس نمی‌تواند قدرت من را از بین ببرد.
«اسرا»
 
امضا : mafiia

mafiia

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/4/25
ارسالی‌ها
110
پسندها
273
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #17
"سایه‌ها"
در سایه‌ها، قدرت واقعی شکل می‌گیرد.
من به‌تنهایی در دل تاریکی ایستاده‌ام،
و همه به دنبال من خواهند آمد، اما هیچ‌کدام قادر به دیدن من نیستند.
من از آنچه در تاریکی پنهان است، بیشتر از هر چیزی آگاه هستم.
و وقتی روز بیاید، آن‌ها خواهند فهمید که من همیشه در سایه‌ها، قدرت خود را ساخته‌ام.
«اسرا»
 
امضا : mafiia

mafiia

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/4/25
ارسالی‌ها
110
پسندها
273
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #18
"دشمنان من"
دشمنان من همیشه با من در حال جنگ هستند.
آن‌ها مرا می‌بینند، اما نمی‌دانند که هر حرکتشان فقط به خودشان آسیب می‌زند.
من هیچ‌وقت برای جنگیدن نیازی به جنگیدن ندارم، چون قدرت من در انتخاب‌هایم نهفته است.
آن‌ها به من حمله می‌کنند، اما در واقع، خودشان را نابود می‌کنند.
این بازی برای من پایان ندارد، تا زمانی که دیگر کسی نتواند در برابر من بایستد.
«اسرا»
 
امضا : mafiia

mafiia

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/4/25
ارسالی‌ها
110
پسندها
273
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #19
"در برابر طوفان"
وقتی طوفان‌ها می‌آیند، من به جای فرار، می‌ایستم.
همه در تلاش برای متوقف کردن من خواهند بود، اما من در دل طوفان قدرت می‌یابم.
همچنان که بادها می‌وزند و زمین می‌لرزد، من همچنان ایستاده‌ام،
و این ایستادگی برای من همیشه برتری خواهد بود.
در برابر طوفان‌ها، من تنها کسی هستم که قدرتش از دل شب‌های تاریک به‌وجود می‌آید.
«اسرا»
 
امضا : mafiia

mafiia

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/4/25
ارسالی‌ها
110
پسندها
273
امتیازها
1,153
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #20
"بازی مرگ"
بازی مرگ همیشه با من است،
و من همواره در حال بازی کردن با آن هستم.
آن‌هایی که فکر می‌کنند می‌توانند من را شکست دهند،
نمی‌دانند که من برای این بازی آماده شده‌ام.
آن‌ها خواهند فهمید که بازی با من هرگز به سود آن‌ها نخواهد بود.
«اسرا»
 
امضا : mafiia

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا