شعر مجموعه اشعار لبه پرتگاه | زری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع •SONA•
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها بازدیدها 958
  • کاربران تگ شده هیچ

•SONA•

کاربر نیمه فعال
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
504
پسندها
1,257
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #21
غم نبودنت را دریا شنید و به گوش ساحل رساند
در دل صدف‌ها ز نبودنت حدیث‌ها بود
صدای گریه‌‌های ابرهای سیاه با صدای گریه‌هایم آمیخته شد
تو بگو، چرا یک جهان را با نبودنت اسیر خود کرده‌ای؟
تو از من بگو، چرا این چنین خار و مدهوش گشتم؟
چرا لیلی‌ات شیدا گشت و تو چو مجنون م*ست دو چشمانم؟
 

•SONA•

کاربر نیمه فعال
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
504
پسندها
1,257
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #22
گویی از پنجره‌ی نگاهت جهانی زیبا پدیدار شده بود
تا آمدم پرده را کنار بزنم و چهره‌ی زیبایت را تماشا کنم
این آغاز یک غم بی‌پایان شد و جهانت بر روی سرم آوار شد
سکوتم که نشانه‌ی فریادم بود همچو بغض در گلویم خشک شد
اشک در چشمانم حلقه بست و اشک در چشمانت خشک شد
 

•SONA•

کاربر نیمه فعال
سطح
9
 
تاریخ ثبت‌نام
18/7/23
ارسالی‌ها
504
پسندها
1,257
امتیازها
9,073
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #23
ساز صدایت نوای بی‌پروای دلم است
ساز صدایت آرامش دیرینه‌ی من است
ای کاش ساز صدایت با صدایم آمیخته شود
جهان با ساز صدایت کوک می‌شود
از زمانی که ساز صدایت به سکوت بدل شد
عقربه‌ی ساعت با وسعت غم بسیاری گذشت
جهان از چرخش باز ماند و دیگر دقیقه و ثانیه‌ها بی‌تو نگذشت
 
عقب
بالا