«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

شعر مجموعه اشعار لبه پرتگاه | زری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ARNICA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 483
  • کاربران تگ شده هیچ

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #11
باران می‌‌داند موج خروشان و ملال دریا را
زخم و درد خنجر و تیغه‌های دنیای بی‌مروت را
در دیار چه بوده‌ایم ز تنهایی، زمانی که بوی خون
جنون را دامنه می‌زند باز جسمِ بی‌جانِ مرا
مرگ از روز ازل با من دیوانه خونین‌ شکن است
تا بلرزاند تن‌ تکه‌تکه شده‌ی بی‌جان مرا
خنجر خورده‌ام تا ابد خنجر خواهم خورد مدتی دراز
شعر شاید مرد قدرتمندی است و من روح آن
متقابل کیهان می‌ایستد و می‌جنگد برای عاشقان
می‌نواید و می‌خواند برای دلیران و دلدادگان
 

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #12
ای خوشا روزی که ما غم را از دل برهانیم
دیده از روی نگارینش تا جان در تن است برنجانیم
گر در دل او غم و غصه است در دل‌های ما
ز آفتاب صداقت روی او را همچو نوری بیفشانیم
چو گیسوبان سیه‌اش را می‌سپارد به دست خویش
پیش‌قدم شویم تا جان و دل را فدای آن کنیم
آن سر گیسو و زلف پریشان که می‌رقصد با نوای باد
قصد دارد تا دستانش را با دستان باد پیچان کنیم
غم قصد دارد دل مرا رسوا کند
ز نوای عاشقان آن‌گاه مرا رها کند
 
آخرین ویرایش

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #13

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #14
چه غمگین است این عشق، که در سی*ن*ه داری
غم عشقت را هرگز ندهم به خنده و یک شادی
ز تو دارم غمی بزرگ در سی*ن*ه، دیگر چه از این بهتر؟
تو چه به من دادی جز غم؟ دیگر چه غمی داری؟
 

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #15
مرا ز غم نبودت چه بسیار است
دل من از نبود تو چه نالان است
لبانم ز شوق تو همچو گل می‌خندد
نبود تو، هر روز مرا عجیب می‌آزرد
 
آخرین ویرایش

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #16
گفتم مرا بجویی، گفتا دوباره صدایم کن
گفتا خوش است بی‌ما، گفتم مرا رها کن
گفتی مرا به طعنه، زین خوش باد روزهایت
گفتم بی‌تو خوش نباشم، این قصه را باور کن
گفتا مجنون گشتم از این همه دورویی
گفتم تو که نیستی مجنون، لیلی را رها کن
چو شمعی، چو پروانه‌‌ام، نزن به من نارویی
نظری به حال من کن یا رب، جانم را فدا کن
بیچاره‌ام کردی، گفتا تو خودپسندی
گفتم غمت نباشد، شادی‌هایم را به او ادا کن
گفتا شدم پریشان، این نیست لیلیِ من
بگشای آن لبت را، این عشق را اعتراف کن
گفتا نشکن حرمت، این نیست راه چاره
گفتم آن غم هر چه باشد، مرا از آن دور کن
 
آخرین ویرایش

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #17
کنار پنجره تصویر غم‌انگیزت را دیدم
کنار پنجره خیره به دو چشمان تو
از همان روز، باران سراسیمه می‌بارد
و تمام روز، غم صورت مرا در بر گرفت.
 

ARNICA

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
426
پسندها
1,135
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #18
من بی‌تو شده‌ام یک روز سپید
ای کاش کوته خبری از تو به من برسد
نگاه تو بدتر از صد هزاران دیو سپید
که تو خسرویی و من شیرین
من بی‌تو سراسر پر از غم و ناامیدی‌ام
تو خوش باش، برو پی امیدهایت
بی‌وزنم و بی‌سرود، همانند چند بیت شعر سپید
آواره و بی‌آشیانه همانند یک پرنده‌ی بال‌ شکسته
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا