• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان نوای قلبم | الهه پورعلی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع الهه پورعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 138
  • بازدیدها 6,473
  • کاربران تگ شده هیچ

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #111
پس تکون نخوردم و امیر هم بعد از یکم صدا کردن از اتاق رفت بیرون دیگه نفهمیدم کی خوابم برد نیمه های شب بود که با دیدن خوابی وحشتناک از خواب پریدم. باز هم کابوس‌ ازدواج فرحان بازم کابوس، دیدن یه دختر کنار فرحان.
اینا هیچ کدوم تمومی نداشتن.
اطرافمو نگاه کردم ژیلا و آرشین سر جاهاشون خواب بودن، چقدر تشنه شده بودم.
نگاهی به بیرون انداختم بارون هنوز هم می بارید آروم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت پنجره.
***
فرحان
قلبم داشت از حرکت می‌ایستاد آخرای شب که اون اتفاق افتاد نتونستم تحمل کنم و بغلش کردم آخ که با بغل کردنش طاقتم طاق شد.
چقدر دلم می‌خواست تو بغلم بمونه.
من سال‌ها منتظر این لحظه بودم.
خودم هم باورم نمی‌شد که بعد از بغل کردنش هیچ دردی تو بدنم احساس نمی‌کردم نه درد قلب نه درد ریه هیچی.
از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #112
مگه داریم همچین عشقی نه تمومی داره نه وقفه.
همونطور چشامو بستم بدون اینکه خوابم.
***
نوا
چه خواب وحشتناکی بود توی خواب دیدم، توی راهروی یه بیمارستان میدوم و دارم اسم فرحانو صدا میزنم.
انگار انقدر جیغ زده بودم که داشتم از تشنگی می‌مردم، بفد حرف‌های آخرش توی گوم اکو می‌شد و صداهای خنده دختر می‌اومد.
نگاهی به روی میزها انداختم دنبال آب بودم ولی اینجا آب نبود از اتاق رفتم بیرون و رفتم سمت آشپزخونه چند قدم از اتاق فاصله گرفته بودم که چشمم افتاد به روی مبل و دیدن اون صحنه کافی بود تا تنم یخ کنه!
با دیدنش که مظلومانه خوابیده بود انگار پاهام سست شدن نگاهی بهش انداختم خواستم بی تفاوت از کنارش رد بشم که دیدم پنجره بازه و با سوز سردی که از بیرون می‌اومد ممکنه سرما بخوره، چند قدم بهش نزدیک تر شدم و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #113
چشم‌هامو باز کردم، فکر کنم اولین نفری بودم که بیدار شده بودم، چون ساعت ۶ بود هنوز.
کم کم بچه‌ها هم بیدار شدن همه حواسم به این بود که نوا کی از اتاق میاد بیرون ساعت هشت و نیم شده بود امیر گفت:
خوب دیگه فرحان کم کم بریم.
امیر رو کرد به گیسو و گفت:
- عزیزم تو اینجا بمون و بعد از اینکه نوا با فرحان روبه‌رو شد تنهاشون بذار تا یکم با هم صحبت کنن، حواست باشه که فکر نکنه ما عمدا رفتیم.
همون موقع بود که نوا حاضر و آماده با لباس های بیرون که تنش کرده بود از اتاق اومد بیرون و سلام کرد همه به هم نگاه کردیم یه دفعه سمیرا گفت:
- نوا جون کجا میری.
نوا که سرش پایین بود آروم گفت:
میرم پیش خانوادم بابا زنگ زده بود گفت رسیدیم.
انگار که بادم خالی شده باشه سرمو انداختم پایین، امیر زد رو شونم و آروم دم گوشم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #114
**
نوا
با دیدن نیما جون گرفته بودم بعد از سوار شدن به ماشینش سریع رفتم بغلش و گفتم:
- وای عشق من، خیلی دلم برات تنگ شده بود.
نیما خندید و گفت:
- خب دیگه چاپلوسی نکن دختر جون .
هردومون خندیدیم و نیما دوباره گفت:
- منم دلم برات تنگ شده بود وروجک .
باز خندم گرفت بعد از این همه سال هنوزم به من می‌گفت وروجک سریع پرسیدم:
- حال پسرای خوشملت چطوره قربونشون برم دلم براشون خیلی تنگ شده.
با خنده گفت:
- اونا هم دلشون برات تنگ شده هی بهونتو می‌گرفتن.
خوشحال از این که قراره برم المان و عرفان رو ببینم زل زدم به خیابون و منتظر موندم تا برسیم به ویلامون.
نیما ماشین رو بیرون نگه داشت و هردومون از ماشین پیاده شدیم، من به حالت دو رفتم داخل و همین که رسیدم ائلمان و عرفان رو توی حیاط دیدم که داشتن آب بازی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #115
با هم رفتیم سمت اتاق و بعد از این که لباس جدیدی که مامان برام گرفته بود و تنم کردم رفتیم پیش مهمونا عمه بغلم کرد و گفت:
- عزیزم چقدر خانم شدی ماشاالله.
جوابشو با لبخند دادم و همه مشغول صحبت شدیم.
***
فرحان
چند ساعتی می‌شد که همونطور جلوی در ویلاشون قدم‌رو می‌رفتم به این نتیجه رسیده بودم که من یه دیوونم!!
آخه دلیلی نداشت که من بیام جلو در ویلای اینا کشیک‌شونو بدم ولی هیچی دست خودم نبود دلم می‌خواست زودتر از این
ویلا بیاد بیرون و بریم به ویلای خودم.
گوشیم زنگ خورد برداشتم محسن بود گفت:
- سلام فرحان چطوری .
تشکر کردم و دوباره گفت:
- سر راهت وقتی میای کیکو بگیر دیگه بعد نخوایم‌بریم بیرون.
تازه یادم افتاد کیک سفارش داده بودیم گفتم:
- باشه عصری که میام می‌گیرم میارم .
محسن سریع گفت :
- مگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #116
***
نوا
دلم نمی‌اومد از نیما جداشم چون هیچوقت پیش نیومده بود که از هم دور باشیم خیلی دلم می‌خواست پیششون بمونم ولی گیسو چند بار زنگ زده بود و سراغمو می‌گرفت باید می‌رفتم.
از همه خداحافظی کردم و همراه نیما سوار ماشین شدم تا منو برسونه همینطور که تازه حرکت کرده بود گفت:
- اون ویلایی که میری مال کیه؟
اولش خواستم به دروغ بگم مال گیسو هست ولی نیما همه زندگیم بود و همیشه درکم می‌کرد با تته پته گفتم:
- راستش نیما، خب، اونجا...
قبل از اینکه چیزی بگم گفت:
- با کیا اومدی؟ فقط با گیسو و شوهرش؟
دوباره به تته پته افتادم ولی با جدیت گفتم:
- راستش نیما من، من، چند روز بود که اومده بودیم ایران، دوستای قدیمیمو دیدم.
سریع برگشت سمتمو گفت:
- دوستای قدیمی مثل؟
سرمو انداختم پایین و گفتم:
- خب، خب همشون.
نفس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #117
***
نوا
با ذوق وارد اتاق شدم سریع مانتومو درآوردم و بلوز قرمز حریر با شلوار نود سفیدی تنم کردم، و بعد از پوشیدن صندلای قرمزم رفتم سمت آینه .
از چند روز پیش که دوباره وارد این جمع شده بودم موهامو با کلیپس می‌بستم ،تا فرحان موهای کوتاهمو نبینه.
کلیپسم ر برداشتم و موهامو باز کردم.
موهام که رو شونه هام ریختن با حرص کلیپسو انداختم رو تختو با خودم گفتم:
- نوا خیلی خری چرا موهاتو کوتاه کردی فرحان سالها پیش می‌گفت نفسم به موهات بنده می‌گفت اگه موهاتو بزنی یعنی دوسم نداری، من چطور تونسته بودم موهای نازنینمو انقدر کوتاه کنم که تا سر شونه هام باشه اگر الان فرحان فکر می‌کرد که دوسش ندارم چی.
ولی شاید الان یادش نباشه که اون موقع چی گفته بود.
دلو زدم به دریا و بعد از این که رژ قرمزمو روی لبام کشیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #118
***
فرحان
اصلا دست خودم نبود، قلبم داشت می‌اومد تو دهنم از حرص.
باورم نمی‌شد که موهاشو کوتاه کرده باشه یعنی ازم متنفر شده بود اخمام رفت تو هم، همونطور با اخم نشسته بودم روی مبل، کم کم جشن شروع شد و صدای آهنگ مورد علاقه امیر بلند شد.
امیر بلند شد برای رقص و به همراه گیسو رفتن وسط ، ارشیا که تا اون لحظه یه گوشه نشسته بود بلند شد و رفت کنار نوا نشست خون خونمو می‌خورد دلم می‌خواست یه چک حسابی بزنم بهش، مرتیکه مفت خور دختر باز.
فرید که کنارم نشسته بود رو کرد بهم و گفت:
- فرحان تو رو خدا یه امروز و بیخیال‌شو این طوری که تو داری نگاه می کنی من کم مونده شلوارم رو خیس کنم چه برسه به اون بنده خدا.
برگشتم سمتش و گفتم :
- چی بنده خدا؟ اون اگه بنده خدا بود که عشق نمی دزدید شیطونه می گه اون مرتیکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #119
چون ارشیا کنارم نشسته بود، بی‌اختیار برگشتم سمت فرحان چهره کبودش نشون می‌داد که چقدر خشمگینه. بی توجه بهشون تند تند مشغول خوردن شدم آخرین اسلایس پیتزامو برداشته بودم که دیدم فرحان یه لیوان نوشابه پر کرد و برام گذاشت کنار دستم، و با صدایی خش دار گفت:
یادمه نوشابه مشکی خیلی دوست داشتی.
توی دلم داشتن کیلو کیلو قند آب می‌کردن از اینکه فرحان خصوصیات اخلاقی و علایق من یادش بود خیلی خوشحال بودم .
یه دفعه با غیض گفت:
- موی کوتاه هم بهت میاد.
طوری با غم این حرفو زد که از خودم متنفر شدم . برگشتم چیزی بگم که صندلیش رو کشید و بلند شد.
غذا که تموم شد به کمک بچه‌ها میز و جمع کردیم و دوباره برگشتیم تو پذیرایی باز رقص و آواز و از سر گرفتیم حالم گرفته بود چون فرحان اخم کرده بود و هی به یه نقطه خیره...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : الهه پورعلی

الهه پورعلی

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
21/5/24
ارسالی‌ها
157
پسندها
485
امتیازها
2,863
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #120
دست گذاشتی رو کادوی اصلی، اینم از کادوی فرحان خان.
با ذوق برداشتمش و در جعبه رو باز کردم با دیدن گردنبند خودم، دهنم از تعجب باز موند، وای خدای من باورم نمی‌شد این همون گردنبند باشه.
همون گردنبندی که اولین تولدم برام گرفته بود.
سرمو بلند کردم و با هم چشم تو چشم شدیم. با چهره معصوم و لبخند جذابی داشت نگاهم می‌کرد دوباره به گردنبند خیره شدم و متوجه کاغذ زیرش شدم.
تو کاغذ نوشته بود ( اگه دوستم داری همین الان بنداز گردنت)
با عشق خندیدم دست بردم و انگشتم رو کشیدم رو گردنبند تا خواستم بندازم گردنم که با صدای ارشیا سرمو بلند کردم گفت:
- اینم از کادوی من نوا جان بفرما!
کادوی فرحانو گذاشتم رو میز و کادوی ارشیا رو گرفتم. بعد هم کادوی بعدی و کادوی بعدی و کلا یادم رفت گردنبندو بندازم گردنم.
***
فرحان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : الهه پورعلی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا