- تاریخ ثبتنام
- 29/12/20
- ارسالیها
- 520
- پسندها
- 2,069
- امتیازها
- 12,573
- مدالها
- 14
- سن
- 19
سطح
11
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #91
وقتی دور میز نشستند توجه رز به دفتر بزرگی که مقابل استنلی بود جلب شد که روی صفحاتش لیست بلند بالای قیمت نوشته شده بود و ظاهرا درحال محاسبه آنها با ماشین حساب بود. رز لبخندی زد و به دفتر استنلی اشاره کرد:
- اگه بخواید میتونیم توی محاسبه اینا کمکتون کنیم آقای استنلی.
نیم نگاهی به دفترش انداخت و لبخندی زد:
- ممنون خانم هادسون خودم انجامش میدم، نمیتونم کار سخت و حوصله سربری مثل محاسبه با ماشین حساب رو به بقیه بسپارم.
رز با نیشخند دفتر را سمت خودش کشید و گفت:
- مغز من خودش ماشین حسابه.
نگاهش را بین اعداد چرخاند و پس از چند ثانیه پاسخش را پیدا کرد:
- پنج هزار و سیصد و شصت و نه.
عدد را پایین صفحه یادداشت کرد. آرتور برای آنکه در برابر رز کم نیاورد دفتر را یکم سمت خودش کشید و...
- اگه بخواید میتونیم توی محاسبه اینا کمکتون کنیم آقای استنلی.
نیم نگاهی به دفترش انداخت و لبخندی زد:
- ممنون خانم هادسون خودم انجامش میدم، نمیتونم کار سخت و حوصله سربری مثل محاسبه با ماشین حساب رو به بقیه بسپارم.
رز با نیشخند دفتر را سمت خودش کشید و گفت:
- مغز من خودش ماشین حسابه.
نگاهش را بین اعداد چرخاند و پس از چند ثانیه پاسخش را پیدا کرد:
- پنج هزار و سیصد و شصت و نه.
عدد را پایین صفحه یادداشت کرد. آرتور برای آنکه در برابر رز کم نیاورد دفتر را یکم سمت خودش کشید و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر