- ارسالیها
- 461
- پسندها
- 1,874
- امتیازها
- 12,383
- مدالها
- 14
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #71
همان ابتدا هم با دلهره و ترس از اینکه سباستین متوجه شنود نشود تماس گرفت و میخواست که سریع خبر از سالم بودنش بدهد اما وقتی که نام جعلیش را شنید با آرامش به مکالمه ادامه داد.
سریع شماره سباستین را که از حالت ذخیره هم درآورده بود پاک کرد که یک وقت از روی شماره به مشخصاتش دسترسی پیدا نکنند.
موبایلش را به مرد مقابلش داد که او هم آن را در کمد کوچکی که رویش عدد بیست و سه نوشته شده بود قرار داد.
با بقیه دکترهای تازه وارد از اتاق خارج شد اما در نزدیکی راه پله صدایی او را سرجایش نگه داشت.
- لیزا وایسا یک دقیقه.
وقتی برگشت دوباره ویکتور را دید که به سمتش میآمد، دیدن دوباره او و دستهای خونیاش سبب شد آتشفشان درونش فعال شود اما باید تظاهر به بیتفاوتی میکرد.
وقتی نزدیکش رسید خیلی...
سریع شماره سباستین را که از حالت ذخیره هم درآورده بود پاک کرد که یک وقت از روی شماره به مشخصاتش دسترسی پیدا نکنند.
موبایلش را به مرد مقابلش داد که او هم آن را در کمد کوچکی که رویش عدد بیست و سه نوشته شده بود قرار داد.
با بقیه دکترهای تازه وارد از اتاق خارج شد اما در نزدیکی راه پله صدایی او را سرجایش نگه داشت.
- لیزا وایسا یک دقیقه.
وقتی برگشت دوباره ویکتور را دید که به سمتش میآمد، دیدن دوباره او و دستهای خونیاش سبب شد آتشفشان درونش فعال شود اما باید تظاهر به بیتفاوتی میکرد.
وقتی نزدیکش رسید خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.