• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم جنایی رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 123
  • بازدیدها 3,847
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
543
پسندها
2,112
امتیازها
12,573
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #121
جوری نفسش بند آمد که انگار روح از کالبدش جدا شد، استنلی با دیدن حالش نگران شد و بی‌صدا چیزی پرسید اما او تمام فکر و خیالش اسیر صدای نفس‌هایی بود که از پشت تلفن می‌شنید.
در یک لحظه مغزش فرمان صادر کرد که در سریع ترین زمان خودش را به خانه برساند پس سمت ماشینش دوید، بی توجه به صدای استنلی. راننده‌اش را که نزدیک ساختمان ایستاده بود خبر نکرد زیرا زیادی کند رانندگی می‌کرد. ماشین را روشن کرد و طوری به دل خیابان‌ها زد که انگار چیزی به نام قوانین راهنمایی و رانندگی اصلا در دنیا وجود نداشت. هر چراغ قرمزی را که رد می‌کرد علاوه بر بوق‌های آزار دهنده ماشین‌ها صدای پیامک جریمه هم از موبایلش پخش می‌شد اما در این لحظه هیچ چیز جز کاترین برایش اهمیت نداشت.
سرانجام مسیر یک ساعتی را در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
543
پسندها
2,112
امتیازها
12,573
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #122
***
شش

از پشت پلک‌های بسته‌اش هم صدای باران را می‌توانست بشنود که گاه ملایم و گاه آرام خودش را به شیشه‌ها و بدنه ماشین می‌کوبید.
- کاترین؟ بیداری؟
از بین صدای باران صدای گرم سباستین هم حالش را بهتر و چشمانش را باز کرد، داخل حیاط عمارت بودند.
نگاهش را به پایش که اسیر قوزک بند شده بود انداخت و گفت:
- همه اون بلاهایی که سرم اومد دوباره تکرار شد، بخیه شقیقه و پهلوم باز شد، به دست شکسته‌ام فشار اومد و پامم اسیر این قوزک بند لعنتی شد.
- ولی اگه به حرفم گوش می‌دادی و نمی‌رفتی این بلاها سرت نمیومد.
لحنش هم حالت سرزنشگر داشت و هم شوخ طبعی.
- آره اما از اون روز تا الان صدبار گفتم که اگه نمی‌رفتم از اطلاعات استاین‌ها هم خبری نبود.
بهترین وقت برای اینکه کاترین را از جایگاهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
543
پسندها
2,112
امتیازها
12,573
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #123
بوسه‌ای روی گونه‌اش زد و اینبار با لحن سرزنده‌تری ادامه داد:
- درضمن زندگی همیشه دوتایی خوبه، من هرچقدر که می‌گذره می‌فهمم چقدر این آرامش زندگی دونفره عالیه.
می‌دانست که این حرف سباستین هم یک دروغی‌ست مانند دروغ قبلی‌اش صرفا جهت دلخوشی، اما باز هم این دروغ شیرین بود و به دلش نشست.
- تو خیلی خوبی سباستین!
لبخندی به جمله‌اش زد و درحالی که گونه‌اش را نوازش می‌کرد گرمای شیرین و نابی را برای چند ثانیه به لب‌های او هدیه داد.
- تو من رو خوب کردی کاترین!
***
هفت

برای اولین قرارش به شدت ذوق داشت و هرلحظه قلبش از انتظار سریع‌تر می‌کوبید اما ظاهراً خبری از آن دختر نبود، هرچه تماس می‌گرفت هم بی پاسخ می‌ماند.
دوباره گارسون به سمتش آمد و پرسید:
- کسی که منتظرشین هنوز نیومدن؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
543
پسندها
2,112
امتیازها
12,573
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #124
دیگر تحمل این ناشناس از خود راضی را نداشت. از جایش برخواست و گفت:
- به هر حال، اون دختر عشق من نبود. صرفاً قرار بود یک آشنایی داشته باشیم و اگه به نتیجه رسیدیم وارد رابطه بشیم.
و سپس پیش از آنکه مهلت حرف دیگری را به او بدهد سمت در خروجی حرکت کرد اما در چند قدمی ماشینش قرار داشت که یک نفر بازویش را گرفت و او را متوقف کرد، خب... حدس اینکه کارآگاه باشد اصلا سخت نبود. با کلافگی سمتش برگشت و پرسید:
- باز چی شده؟!
درحالی که نفس می‌گرفت پاسخ داد:
- ماشینت بمب گذاری شده!
اخم ریزی روی ابروهایش نشست و تا نگاهش را سمت ماشینش برگرداند یک انفجار صورت گرفت و موجش هردو را به عقب پرتاب کرد اما نمی‌دانست چرا ناخودآگاه دست‌هایش را دور بدن کارآگاه حلقه کرد و او را در آغوش گرفت.
قسمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا