• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رتبه سوم جنایی رمان کارناوال سرخ و سیاه | فاطمه غفوری نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Ftm.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 136
  • بازدیدها 4,053
  • کاربران تگ شده هیچ

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #131
حادثه آتش سوزی قطعا چیزی نبود که بتواند سباستین را تا این حد برنجاند و یادآوری‌ش اذیتش کند اما با ادامه حرفش چیزی که درون ذهن کاترین بود را تایید کرد:
- حدودا بیست و دو سالم بود که فهمیدم دوتا حادثه رانندگی و آتیش سوزی عمدی بودن و درواقع پدر و مادرمون به قتل رسیده بودن اما هنوز نتونستم رز چیزی بگم.
عمیقا دلش نمی‌خواست این ماجرا به آن گنج واقعی ربطی نداشته باشد زیرا پایین هر صفحه از دفتر خاطرات مادرش نوشته شده بود:
《فاستر هیچوقت نباید گنج واقعی را پیدا کند》
***
ده

به محض اینکه هوشیاری‌اش را به دست آورد در اولین وهله هجوم بوی تند و تیز الکل را بر ریه‌هایش حس کرد و سپس دیدگانش به اتاقی که در آن بستری بود باز شد.
پانسمان شانه و کل دست راستش نشان می‌داد که دستش بخاطر آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #132
***
یازده

- سه ساعته تو این استخری! بیا بیرون دیگه!
خودش را به لبه استخر رساند و سرش را از زیر آب بیرون آورد البته به اجبار.
نفسی گرفت و با لبخند گفت:
- چون خودت نمی‌تونی بری استخر زورت میاد؟
اخم ریزی کرد و با حالت قهر از جایش برخواست و خواست سمت در برود که مایک به سرعت جلویش را گرفت:
- وایسا! وایسا! کاترین، عزیزم شوخی کردم باهات، چرا انقدر بی‌جنبه شدی تو؟!
با اخم ریزی که چهره‌اش را با مزه می‌کرد برگشت سمتش و گفت:
- هیچ آدم محترمی با ضعف یک نفر شوخی نمی‌کنه!
خنده کوتاهی کرد و علی رغم میل باطنی‌اش تصمیم گرفت کوتاه بیاید:
- باشه عزیزم تو درست میگی، حالا میشه بشینی و به خبرای مهمی که برات دارم گوش بدی؟
کاترین هم بر خلاف میل باطنی‌اش برگشت و دوباره روی صندلی نشست و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #133
با شنیدن این کلمه از زبان کاترین یاد چندین سال پیش افتاد. زمانی که هشت ساله بود و نصف شب از خواب پرید و درحالی که سمت آشپزخانه برای نوشیدن یک لیوان آب می‌رفت متوجه شد که در اتاق مادر و پدرش نیمه باز است، مخفیانه نگاهش را به داخل اتاق دوخت و برای اولین بار با وحشتناک‌ترین صحنه زندگی‌اش مواجه شد...
فاستر روی کامیلا خیمه زده بود و یک چاقوی کوچک را روی گونه ظریف او می‌فشرد و از لای دندان‌های بهم چفت شده‌اش می‌غرید:
- خوب گوش کن کامیلا، اگه دست خودم به گنج واقعی برسه تو رو تحت هیچ شرایطی زنده نمی‌ذارم که نتونی ازش سودی ببری. اما اگه بگی اون لعنتی کجاست قول میدم دیگه نه کاری به تو داشته باشم و نه به اون بچه‌هات.
کامیلا آنقدر پوست کلفت شده بود که از این تهدیدها نه می‌ترسید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #134
***
دوازده

نیمه شب بود و ترکیب صدای زوزه باد و سکوتی مرگبار عمارت استاین‌ها را فرا گرفته بود.
همه چیز آرام به نظر می‌رسید اما نه برای ارنست استاینی که فهمید کارمای جنایت هولناکش در سال 2002 حالا مانند سایه به دنبالش می‌آید.
هر روز که می‌گذشت منتظر شنیدن خبر قتل یکی دیگر از اعضای خانواده خودش و شرکایش بود.
از وقتی هم که ویکتور رفته بود بیشتر احساس خطر می‌کرد، با اینکه به نقشه‌های احمقانه‌اش معروف بود اما باز هم هرازگاهی نقشه‌های هوشمندانه‌ای می‌کشید.
صدای تیک‌تاک ساعت مانند میخ بر مغزش می‌کوبید، همیشه تیک‌تاک ساعت در سکوت به شدت روی اعصاب بود.
باتری‌ ساعت را خارج کرد و دوباره آن را سر جایش روی دیوار برگرداند و روی تختش دراز کشید‌.
مدت زیادی نگذشته بود که از این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Ftm.gh
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #135
دستش را نوازش وار روی موهای آن دو کشید و با گریه گفت:
- ای کاش هیچکدومتون قربانی طمع من نمی‌شدین، ای کاش.
اما چند متر آن طرف تر، مایک بین درخت‌ها ایستاده بود و درحالی که به عمارت استاین ها خیره شده بود با سباستین تماس گرفت و به محض متوقف شدن صدای بوق پیش از آنکه یک کلمه از دهان او خارج شود گفت:
- من کل اتاق و دو جنازه رو متقارن چیدم و امضا رو هم با خون زدم.
- خب؟ مشکلی پیش اومد که انقدر صدات لرزش داره؟
- وقتی رسیدم به اتاق، جنیفر و جولیا از قبل به قتل رسیده بودن. قتل کار من نبود.
***
سیزده

ساعت سه و نیم بامداد گروهبان دریک با وجود آنکه زخمی بود به عمارت استاین‌ها رفت. همه شواهد را بررسی کرد اما خب بدون کارآگاه ناشناس نتوانست کاری را از پیش ببرد.
با کلافگی وارد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #136
اما کارآگاه بی‌توجه به احوالات درونی او نیم نگاهی به عکس‌ها انداخت و گفت:
- نمی‌خوام، کامل بررسی‌شون کردم. مقتول‌ها جزوی از استاین‌ها بودن اما انگاری این قاتل، قاتل جاناتان استاین نبود.
دریک با تعجب عکس‌ها را روی میز برگرداند و پرسید:
- یعنی چی؟ از کجا فهمیدی؟
طبق عادت همیشه موقع حرف‌ زدن راجع به جزئیات درون ذهنش پاهایش را آرام‌آرام تاب داد:
- کل دکور اتاق قرینه‌ست، اونم به شکل کاملا دقیق، جوری که اگه از وسط تا می‌زدیش تمام اشیا دوباره روی هم قرار می‌گرفتن. اما محل اصابت گلوله‌ها قرینه نبودن که هیچ، روی دوتا عضو مختلف بودن. یکی‌شون روی پیشونی و اون یکی روی قفسه سینه. قاتل جاناتان یک ریاضی دان بود چون دنباله فیبوناچی رو به طور دقیقی روی بدن اون رسم کرده بود اما قاتل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

Ftm.gh

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
29/12/20
ارسالی‌ها
556
پسندها
2,127
امتیازها
12,773
مدال‌ها
14
سن
19
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #137
***
پانزده

- می‌دونم به جز کلاب خودت دیگه هیجانِ شرط تو کلابای دیگه برات لذت‌بخش نیست اما...
پیش از آنکه جمله‌اش را کامل کند بدون باز کردن چشمانش وسط حرف آرتور پرید:
- اما چون تو داری اصرار می‌کنی باید بیام وگرنه روانیم می‌کنی.
آرتور نگاهش را با شیطنت از گوشه چشم حواله او کرد و گفت:
- نه اتفاقا می‌خواستم بگم خانوما هم میان، یعنی... از نیم ساعت پیش اونجان.
چشمانش را باز کرد و با تعجب پرسید:
- کدوم خانوما؟
آرتور بدون آنکه نگاهش را از خیابان جدا و حواسش را از رانندگی پرت کند پاسخ داد:
- رز و پارتنر جدید تو دیگه! اسمش چی بود؟ آها استلا.
اخم ریزی روی ابروهایش با شنیدن نام استلا نشست:
- چرا اونجان؟!
- خب با رز همخونه‌ان دیگه! من به رز زنگ زدم گفتم بیاد اونجا اونم گفت با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Ftm.gh
  • Clap
واکنش‌ها[ی پسندها] Taraneh.j

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا