- تاریخ ثبتنام
- 29/12/20
- ارسالیها
- 575
- پسندها
- 2,157
- امتیازها
- 12,773
- مدالها
- 14
- سن
- 19
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #151
حتی خیال ریاست در باند مافیایی که پدرش زمانی مدیر اجرایی آنجا بود هم حس قدرت را بر وجود سباستین تزریق میکرد، ازدواج با کاترین هم نه تنها مسئله آزاردهندهای نبود بلکه برایش مانند یک رویا بود، او همیشه دلش میخواست از کاترین مراقبت کند، زخمهای روحش را مداوا کند و به او قشنگیهایی که چشمانش ندیده بودند را نشان بدهد.
لبخندی زد و گفت:
- ببین کاترین میدونم تو پدر خوبی نداشتی و کلی خاطره بد از رفتار وحشیانه فاستر با مادرت داری اما این دلیل نمیشه که همه مردا مخصوصا من مثل فاستر باشن و تو انقدر از ازدواج بترسی! مایک هم یک مرده و پسر فاستره اما مثل اونه؟!
سرش را به معنای عدم تایید تکان داد:
- درسته که همه مردا مثل اون نیستن اما... نمیتونم اعتماد کنم دیگه! درضمن چرا گفتی مخصوصا...
لبخندی زد و گفت:
- ببین کاترین میدونم تو پدر خوبی نداشتی و کلی خاطره بد از رفتار وحشیانه فاستر با مادرت داری اما این دلیل نمیشه که همه مردا مخصوصا من مثل فاستر باشن و تو انقدر از ازدواج بترسی! مایک هم یک مرده و پسر فاستره اما مثل اونه؟!
سرش را به معنای عدم تایید تکان داد:
- درسته که همه مردا مثل اون نیستن اما... نمیتونم اعتماد کنم دیگه! درضمن چرا گفتی مخصوصا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.