نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سربازان ماه | Loona کاربر انجمن یک رمان

Loona

ویراستار آزمایشی
سطح
5
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
352
امتیازها
1,690
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #11
قلبم به قفسه سینه‌ام می‌کوبید. چشمانم را به اطراف می‌چرخاندم، انگار که انتظار داشتم فضای اطراف بهم بگویند که بهترین حرکتی که در آن موقعیت ازم برمی‌آمد چه بود. کمی سرم را به عقب چرخاندم، می‌خواستم نگاهی به تفنگ‌دار بیندازم که اتاقک نگهبانی، پشت سرم منفجر شد. از فرصت استفاده کردم. به سمت تفنگ‌دار چرخیدم و هم‌زمان اسلحه را از کمربندم بیرون کشیدم و قبل از این‌که فرصتی برای واکنش داشته باشد، شلیک کردم. گلوله به شانهِ سمت راستش اصابت کرد و زمین افتاد. با صدایی گرفته گفت:
- به فرمانده خبر دادم. خیلی زود کلِ پایگاه می‌ریزن این‌جا!
- ممنون بابت هشدارت؛ ولی نگران نباش. تا اون موقع من صدها کیلومتر از این‌جا دور شدم.
مکس با نگرانی در بیسیم گفت:
- لونا! لونا حالت خوبه؟ تو دستات رو بالا گرفته بودی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

ویراستار آزمایشی
سطح
5
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
352
امتیازها
1,690
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #12
بعد از شنیدنِ جواب جیک، چشم از دژبانِ درحالِ مرگ کشیدم و به سمت دروازهِ شعله‌ور حرکت کردم. باور نمی‌کردم زیر نظر من مکس در اولین ماموریتش گیر افتاد. باید می‌دانستم برای همچین ماموریت پرریسکی، خیلی کم‌تجربه است. بعد از عبور از دروازه، جنازه چهار دژبان افکارم را بهم زد. همه در اثر اصابت تیر روی زمین افتاده بودند. کمی جلوتر رفتم. تیر، پرهای سبز رنگ داشت. تیر را گرفتم و یکی از پاهایم را روی جسد گذاشتم. آن را از بدن دژبان بیرون آوردم و بررسی کردم. خون رویش را پاک کردم و با سرتیر نقره‌ای رنگ رو به رو شدم، با خط خوش کلمه «Light» رویش حکاری شده بود. زیر لب به مکس لعنت فرستادم. اگر افرادِ سان قبل از من تیرها را بررسی می‌کردند دیگر داستانِ شکارِ مکس را باور نمی‌کردند. با خود زمزمه کردم؛ «مگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

ویراستار آزمایشی
سطح
5
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
352
امتیازها
1,690
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #13
وقتی جوابی از سارا نشنیدم به سمتِ ماشینم رفتم. درِ کمک‌راننده را باز کردم و داخلِ جیپِ آبی رنگم نشستم. کوله‌پشتی‌ام را روی صندلی راننده گذاشتم و زمرد را بیرون کشیدم. نور سبز رنگش فضای ماشین را پر کرد. درست اندازه‌ی کف دستم بود. فقط با در دست گرفتنش می‌توانستم قدرتش را حس کنم. همین‌طور که به سنگ چشم دوخته بودم، چیزی کنارِ گوشم زمزمه کرد: «این یه سنگ معمولی نیست!»
لرزه‌ای در بدنم افتاد. زمرد را کنار گذاشتم و از داخل داشبرد نقشه‌ی پایگاه دشمن را بیرون کشیدم؛ برای چندمین بار مرورش کردم. خودکاری به دست گرفتم و با جوهر قرمز جاهایی که منفجر کرده بودیم را علامت زدم. به پخش شدنِ جوهر روی کاغذ خیره شدم و افسار افکارم از دستم در رفت؛ «اولویت اصلی، این سنگِ لعنتیه! کار احمقانه‌ایه که موفقیتِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

ویراستار آزمایشی
سطح
5
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
352
امتیازها
1,690
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #14
کمی بهم نزدیک‌تر شد:
- نمی‌خواد اینقدر عصبانی بشی!
- اتفاقا حق دارم این‌قدر عصبی بشم! نباید سرخود حرکتی بزنید!
کوله‌پشتی‌ام را از جلوی ماشین برداشتم. رو به جیک کردم و گفتم:
- آخرین‌ بار توی ماشینت از رادار استفاده کردیم؟
- آره، یه دقیقه وایسا الان برات میارمش.
بعد از ‌این‌که جیک رادار را در دستم گذاشته، زمرد را از داخل کوله‌ بیرون آوردم و گفتم:
- بگیرش، با لیزی به پایتختِ لایت برید!
جیک درحالی‌که به زمرد چشم دوخته بود گفت:
- بهتر نیست موقع تحویل حاضر باشی؟ به عنوان فرمانده باید گزارش بدی.
- لازم نیست تحویلش بدید، فقط باید مطمئن بشید که جاش امنه! می‌تونید وقتی از مرزهای سان خارج شدید، بیرون از شهر کمپ بزنید که ما هم برسیم.
رو به الکس کردم و ادامه دادم:
- تو همین‌جا بمون، در صورتی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

ویراستار آزمایشی
سطح
5
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
352
امتیازها
1,690
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #15
بخش پنجم: موقعیت مکس
-یک ساعت بعد از نیمه‌‌‌شب-نیم‌‌‌ساعت بعد از به راه افتادنِ تیمِ تحویل-در نزدیکیِ پایگاه سان‌‌‌سِت-پادشاهی سان-

خشابِ هر دو اسلحه‌‌‌ای که دورِ کمرم بودند را چک کردم و باری دیگر از سالم بودن صداخفه‌کن مطمئن شدم. به خنجرم نگاهی انداختم، تیز بودنش راضی‌ام کرد و آن را به داخل غلافِ ساقِ پایم برگرداندم. بیسیمی که برای ارتباط من و مکس بود را زمین انداختم؛ پایم را رویش فشار دادم. صدای شکستنش بلند شد. زانو زدم و قطعه‌‌‌ی آبی رنگ را در بین قطعات خردشده پیدا کردم. قطعه را داخلِ رادار جا زدم و بعد از چند لحظه مختصات نقطه "M" روی صفحه نمایش، پدیدار شد. پس هنوز مکس را به جایی منتقل نکردند؛ اما دلیلی نداشت باور کنم این وضعیت ثبات دارد!
پیاده تا پایگاه پونزده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

Loona

ویراستار آزمایشی
سطح
5
 
ارسالی‌ها
34
پسندها
352
امتیازها
1,690
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #16
آ‌ن‌قدری بهش نزدیک بودم که ضربان سریع قلبش را به راحتی حس می‌کردم. کمی سرش را پایین آورد و خنجری که در دست داشتم را بررسی کرد. به محض دیدن دسته طلایی‌رنگ خنجر، دو دستش را بالا گرفت. دست راستش را مشت کرد و انگشتانِ دست چپش را باز کرد؛ انگار که می‌‌‌خواست عدد پنج را نشان دهد. عقب پریدم و با ترکیبی از عصبانیت و نگرانی گفتم:
- وای از دست تو. اگه می‌کشتمت می‌‌‌خواستی چیکار کنی؟
سارا با دستپاچگی به طرفم برگشت و گفت:
- ببخشید... ببخشید، می‌دونم چون به حرفت گوش نکردم عصبانی شدی. هر کاری کردم نتونستم قلاب رو به فنس‌های بالای دیوار گیر بدم. خیلی استرس دارم.
- پس صدای قلاب طناب و فنس بود. آخه دختر، نمیگی یکی صداشو بشنوه؟ چی باعث شد فکر کنی می‌‌‌تونی تنهایی مکس رو نجات بدی؟
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Loona

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا