- تاریخ ثبتنام
- 8/6/24
- ارسالیها
- 345
- پسندها
- 929
- امتیازها
- 5,433
- مدالها
- 13
- سن
- 17
سطح
10
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #11
ابزارش را از کمربندش بیرون کشید و شروع به باز کردنِ قفل کرد. لبخندم محو شد و با جدیت از بقیه پرسیدم:
- سربازهایی که باهاشون جنگیدین قدرتِ عجیب نداشتن؟
به سربازی که زیر پایم، هر لحظه خونش بیشتر از قبل روی زمین پیشروی میکرد، اشاره کردم و ادامه دادم:
- این یکی کاری کرد خزهها رشد کنن. جالبیش اینجا بود که خزهها اونقدری استقامت داشتن که واقعا مثل سپر عمل کردن؛ حصارش در مقابل گلولههام مقاوم بود.
نگاهم را به سمت تپهای از خزههای پژمرده چرخاندم. انگار بعد از محو شدنِ قدرتِ سرباز، زندگی از وجود آنها هم بیرون کشیده شده بود.
جیک یکی از سربازها را نشان داد:
- این یکی که یه زرِهّان بود؛ اما جنسِ پوستش عجیب بود، شبیه هیچ فلزی که تاحالا دیدم نبود.
سارا کمی فکر کرد و گفت:
- والا این دوتا با یه...
- سربازهایی که باهاشون جنگیدین قدرتِ عجیب نداشتن؟
به سربازی که زیر پایم، هر لحظه خونش بیشتر از قبل روی زمین پیشروی میکرد، اشاره کردم و ادامه دادم:
- این یکی کاری کرد خزهها رشد کنن. جالبیش اینجا بود که خزهها اونقدری استقامت داشتن که واقعا مثل سپر عمل کردن؛ حصارش در مقابل گلولههام مقاوم بود.
نگاهم را به سمت تپهای از خزههای پژمرده چرخاندم. انگار بعد از محو شدنِ قدرتِ سرباز، زندگی از وجود آنها هم بیرون کشیده شده بود.
جیک یکی از سربازها را نشان داد:
- این یکی که یه زرِهّان بود؛ اما جنسِ پوستش عجیب بود، شبیه هیچ فلزی که تاحالا دیدم نبود.
سارا کمی فکر کرد و گفت:
- والا این دوتا با یه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش