متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار سپنتایی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های آتیتی | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
هوالحق
نام دلنوشته: آتیتی
تگ:

محبوب، رتبه اول مسابقات BDY
مقدمه:
 آتیتی
ماه‌هاست چشم به دهان صبا دوخته‌ام که رنگی از دل‌دادگی‌ات را به چشمم بنشاند، ماه‌هاست بی‌ثمر و نافرجام چشم به راه پست‌چی مهربان دلباختگی‌ام که نامه‌ی طرب و شادی را در آغوشم واژگون کند و ماه‌هاست که چیزی جز دلسردی تنم را شکاف نمی‌اندازد.
 آتیتی
چشم‌هایت را قرض می‌خواهم. برای یک بار هم که شده، وجودت را از سوی من ببین!



«آتیتی نامی مردانه به معنای میهمان و ریشه‌ای سانسکریت دارد.»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Birdy

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
1,183
امتیازها
8,003
مدال‌ها
7
سن
20
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Birdy

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
آتیتی؛
آمده بودم زبانم را به دوست داشتنت نگارین کنم و با گرمیِ چشم‌هایم، سردی دست‌هایت را به جان بخرم و صدایت که زدم... .
تیره‌ی یخ‌بسته‌ی چشمانت، متحد با بهمن سهمگین زبانت به قلبم رسوخ کرد.
آتیتی
دردمندم! به شمارِ سردی نگاهت، به معیار برکه‌ی یخ‌زده‌ی دستانت دردمندم!
آتیتی
زمستانت تنم را به جهنم سوزاند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4

آتیتی؛
چشم‌هایت جهان ماوراست؛ ناشناخته و ترسناک. خیره‌شان که می‌شوم غرق سیاهی و حزنم. دست می‌برم برای چنگ زدن به وهم غم‌بارم و چیزی جز ظلمت نمی‌یابم.
آتیتی، گم‌شده‌ی شریر و جفادوستِ من!
زبانت را به سکوت بسپار. بگذار دست‌هایمان دهان باز کنند. اگرچه زمهریر نگاهت از همین زمان نیز هویداست!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
آتیتی، میهمان ناخوانده‌ی من!
ماه‌هاست که ظرافت قلبت زیر دندانم، به شیرینی جا خوش کرده. همان‌جا که عسل لبخندت چشم‌هایم را نور بخشید و زمزمه‌ی بمِ صدایت گوش‌هایم را به نوازش، بوسید.
آتیتی؛ معشوقِ من!
شوقِ بی‌قرار دست‌هایم را به برجستگی نهر پشت دست‌هایت، به نخلستانِ خرم پشت چشمانت، به دو تیله‌ی آغشته به قهوه‌ی قجر را ببین.
آتیتی!
از من، فقط منی مانده که گوشه‌به‌گوشه‌اش تمنایت را به آسمان بیداد می‌کند.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
آتیتی؛
پنجه‌های سرد و دردناک انتظار را به جان خریده‌ام تا روز موعود به جان خرم گرمیِ تنت را...
اگرچه پایان این راه ختمِ به بن‌بست است؛ اما زیر چتر نگاهت، خود به سایه‌های وهمناک تنهایی تکیه می‌زنم.
آتیتی!
بیا!
عمرم را به جادوگر شرور قصه داده‌ام که ببینمت و بعد، سوار بر بال تیره و بُرّانِ کلاغ‌های انتهای قصه به آسمان‌ها کوچ کنم!
آتیتی!
بیا!
آسمان مرا می‌خواند، زمین مرا در آغوش می‌گیرد و من استاد پس زدن مِهر دست و محبت کلامشان شده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
آتیتی!
بعضی زخم‌ها قدیمی‌اند؛ مثل زخم‌های بسته‌شده‌ی دستم، مثل رد واکسن کودکی‌هایم یا علامتِ نشسته بر زانوی پای راستم.
دست نوازش که بر سرشان می‌کشم، جریان الکتریسته‌ی خاطرات را زیر پوستم حس می‌کنم.
آتیتی، دردناک است!
رفتنت را می‌گویم. درخت فکرم امسال پربار و پرثمر مانده و میوه‌های رفتنت، تبر به دست، تکه‌به‌تکه‌ی تنم را به مرگ، می‌خورند.
آتیتی، مرا ببین!
این غم مرا به هلاکت می‌زند!
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
آتیتی؛
گودال خاطراتم آکنده از طرح خنده‌های مهربانت شده.
به نور می‌مانند. می‌آیند، روحم را مزین به گل‌های یاس می‌کنند و گونه‌هایم را گلگون.
آتیتی
روحم را کشته‌ام؛ اما تا زمان مرگ، لبخندت را به تفرج می‌نشینم. که من گلِ یأس و سرخوردگی‌ام و تو تکه‌ای از جان خدا.
در آغوشم بگیر آتیتی!
گرچه بودنت چون نامت از برم می‌رود؛ اما دوست می‌دارمت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
آتیتی؛ گوهرت شهاب است!
آسمان قلبم را بودنت به نقش ستارگان زرین و زمینِ قلبم را نبودنت به دست جورپیشه‌ی شرر، به انحطاط می‌کشاند.
آتیتی
زمین برای مردمان. آسمان قلبم را به بودنت مطبوع کن که من عشق دارم شیطانِ رانده‌ی شده‌ی زمین باشم!
آتیتی؛ مرا تبعید کن. به آغوشت تبعید کن!
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,478
پسندها
40,492
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
آتیتی؛ تابستان است.
رنگ‌ها گویی در نبودت نروییده‌اند، آسمان به خشم می‌غرد، کوه‌ها اشک فرو می‌ریزند و صبا بویی از آرامی ندارد.
آتیتی؛ تو کیستی؟
از کدام زمانه آمدی که جهانم را به تصرف درآوری و شاهنشاهی‌ام را خار و زار کنی؟
آتیتی؛ من شهریارِ غره‌ی دیارم بودم. خنده‌ات ناگهان تمامم را به جنون کشید!
 
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 4)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا