متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار سپنتایی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های آتیتی | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
 آتیتی
تو شریرترین درد قلب من بودی که در رگ و پی تنم لانه زدی. این‌گونه نامهربانی و جفا با قلبی که زِ دوریت به سوزش افتاده، در کدام دریا به تعبیر نشسته؟
آتیتی
جایی زیر زندان تنم به اخگر می‌سوزد؛ من زاده‌ی خاکم و آسیب‌پذیر؛ نه فرزند آتش و جان‌گداز!
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
آتیتی
نخل دلم به قیام نبودنت به فنا و نیستی محکوم شد و تو... تو یگانه پرنده‌ی شب بی‌انتهای این قصه، از نخل سوخته‌ی دلم پر کشیدی تا میهمان درخت دیگری شوی.
آتیتی
مرا خانه‌ات ببین! هرگاه که بازگردی، مرا بخوانی و تمنای آغوشی گرم داشته باشی، حیاتم را از سر می‌گیرم که حضور تو، بازگشتت به این تن سوخته، معجون حیات را به ریشه‌هایم می‌تراود!
آتیتی بازگرد؛ حیات این جثه‌ی خاکسار بسته به توجه توست!
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
آتیتی
ایستاده‌ام!
کوه راسخ قصه ایستاد، ماند؛ اما روح از جثه‌ی ستبرش پر کشید. تابستان را اشک ریخت از این فراق و زمستان را در جستجوی احساس یخ‌زده‌اش نشست.
آتیتی
تمامم را سردی نبودنت به دوران سپرد که مثل زبان مردم، کوهی شد که از فرط غم خمیده؛ اما فرو نریخت که ترس داشت از فروریختن و ندیدنی که حسرت‌گونه به تنش تاخت و تاز کند.
آتیتی
ایستاده‌‌ام؛ به مصبت ایستاده‌ام تا بازگردی!
 
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا