متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار سپنتایی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های آتیتی | دیاناس کاربر انجمن یک رمان

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
آتیتی؛
تموزم را به شکیبایی نگریستم که پاییز را از دور به نگاه بنشینمت. گرمایش را قرض گرفتم تا تنم را در مهرگان، سوزان نگاه دارم.
آتیتی، دست‌هایت را خریدارم. به فراخنای تموز و حرارت دستانش به موهای آشفته‌ام هنگام پا گذاشتن روی زمین برهوت و خشک.
آتیتی، تنم را جهنم نگاه داشته‌ام تا بیایی و مهرگان را در آغوشم ذوب شوی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
آتیتی
از گورِ آینده بازگشته‌ام. همتای زنجیر زنگارِ دربِ انتهای باغ، به موازات تمام نماندن‌هایت فرسوده‌ام. آنجا که مخلب ناگوار سگالم را درون گوشت تنم حس کردم و بوی خونِ خاطراتم تمام حال و فردایم را به جنون کشاند.
آتیتی
به نعشِ افتاده بر زمین می‌مانم. انتظار مرگ فردا و سراسیمگی حال، تنم را به تجزیه نشسته.
آتیتی؛ نجاتم ده که گوشه چشمت تلألوی خدا را به جانم می‌فروشد.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
آتیتی
گوشه‌های ذهنم را تیز کرده‌ام تا هجوم ضمیر بیگانه با خویشتنم، تمامم را به یغما نبرد. آن هنگام که حدقه‌ی ژیان شب را به خود می‌بینم.
آتیتی
این ظلمات جایی میان رگ و پی قلبم ندارد. ظلماتی که خبری از اشعه‌های نقره‌ای ماه در برکه‌ی تیره‌ی چشمت نیست.
آتیتی به خودت نه، این‌بار کمی به من بیا.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
آتیتی؛ مادر می‌گوید لمس بال فرشتگان، تنم را آغشته به تمنایم می‌کند.
آتیتی
برای سودنِ نگاه مهرپرور و شفیقت به آسمان سقوط کرده‌ام که از تو، خودت را جویا شوم، خبطِ اشرف مخلوقات را افشا کنم و داستان دل‌دادگی‌ام را به خالقت برسانم.
آتیتی
این‌بار از تو نه، از خدایت اجابت این گناه را می‌خواهم.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
آتیتی
در غیابت، لمس پیکر نخستین نورچشمیِ تابستان رغبتی در تنم نمی‌رویاند. فروزه‌های آفتاب گویی دشنه‌هایی ملوث شده با شوکران‌اند که بافت بی‌گناه و مسکون فقسه‌ی سینه‌ام را نشانه رفته‌اند.
آتیتی
غیابت زهرآگین است برای جثه‌ای که بهبودش را حرارت آغوشت و استمرار حیاتش را بودنت شمارده.
آتیتی بازگرد، این سال قوای تحمل دو زمستان را ندارد.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
آتیتی؛ تو نهایت رنجی!
ترک این پیکر رنجور چه ثمری به شاخ و برگ درخت زندگی‌ات می‌نگارد که این‌گونه چشم از گرمی دست‌هایم می‌کشی؟
آتیتی
رفتنت تنم را چاک‌چاک، قرینِ زمینِ بی‌آب و علف دلت می‌کند که عمری‌ست تنم را تشنه‌ی خویش نگاه داشته.
آتیتی، آسمان باش! زمین، خونم را برای خلود می‌خواهد.
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
آتیتی
اندوهت را نه، می‌روم تا خودم را از صفحات بی‌رنگ و نشان زندگی به دستان قصی‌القلب فراموشی بسپارم.
آتیتی
بندهای سرد فراموشی را از خرخره‌ام جدا کن که دست سوزانت، تسلای خراش‌های پی‌درپی فراموشی می‌شوند.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
آتیتی؟
کاش بیگانه‌ی روزهای سرد و دهشتناکم می‌ماندی. نه برای این‌که گاهی حرف‌هایت تیغِ جانم می‌شود. دوست داشتم بیگانه‌ای بودی که به وقت غم، در حاشیه‌ی خیابان به او برمی‌خوردم و پربهانه فریاد و ضجه‌ام را به آسمان هفتم می‌رساندم.
آتیتی
کاش یگانه بیگانه‌ی زندگی‌ام بودی که زبانم را به زندگی بازگردانم و از جفاکاریت، در آغوشت بگویم؛ بی‌این‌که هشیار شوی واسطه‌ی تمام رنجِ دلم تویی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
آتیتی
هر کداممان برای زجر و مصیبت‌های محزون خود، خانه‌ای روی دوشمان ساخته‌ایم و بی‌وقفه کوچ می‌کنیم.
آتیتی
بگذار میهمان‌سرای میان‌راهی‌ای باشم که برای لحظه‌ای حزن دلت را با علاقه‌ی قلبی به دوش می‌کشد. وهله‌ای را به روحت استراحت بده، به حرف بیا و بگذار این‌بار، من زیر بار سنگینی غم‌های تار و پود قلبت مضمحل شوم.
آتیتی؛ برای خودت نه، برای من بمان!
 
آخرین ویرایش
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,418
پسندها
40,337
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
آتیتی
می‌دانم روزی قصد این دیارِ متروکه می‌کنی. به تیله‌های مرتعش و براقت به وقت خوشحالی قسم، این سرزمین هیچ و پوچ را با دستان خود به رودِ فراموشی می‌سپاری.
آتیتی؛ الماسِ حیات‌بخشِ این بوم!
هورِ بهشتیِ پارچه‌ی آسمان را بی‌تو نخواهم نگریست. بمان تا صباحت این گیتی به چشم بنشیند.
 
امضا : Kalŏn

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا