متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار ضحاکی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های ناله‌ی کُمِدین | فاطمه آماده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 922
  • کاربران تگ شده هیچ

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
نام نویسنده: فاطمه آماده
نام دلنوشته: ناله‌ی کُمِدین
تگ:
رتبه اول مسابقات BDY
مقدمه:
اندیشیدم تا نام تئاتر حیات را چه بنویسم ، حیران از ندانستن، که قلمم را به کدامین سو بچرخانم تا گوشه‌ای از جوهرش را افشا کنم. گشتم، گشتم و گشتم... .
خود را در میان منجلابی از تظاهر شناختم، خود را میان معرکه‌ی بازی دیدم. بازی با قوانین خودساخته، وسط بی ثباتی و بی عدالتی. نمایش کثیفی از کمدینی اشک آلود. نگاره‌ی بازتاب شده‌اش در ذهنم تجسم شد و در بالای قرطاس کُمِدین نامش نهادم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Birdy

مدیر بازنشسته
سطح
8
 
ارسالی‌ها
136
پسندها
1,183
امتیازها
8,003
مدال‌ها
7
سن
20
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg
نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Birdy

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
عمق گودال تنهاییم را هنگامی دریافتم که استخوان‌هایم را سوزی سرشار از کلمه مملو کرده بود.
جملات بیشتر از ضربات چاقو درد داشت، حرف‌های خودم به خودم از همه سوزنده‌تر بود. زخمی که می‌شکافت تا سالها در قلبم ترمیم نمیشد و ظاهر زمختم این را در پس لبخندی مضحک پنهان می‌کرد.
می‌خواستم بگویم، نتوانستم....، واژگان از چشمم می‌چکید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
مرا تنهایی نمی‌آزورد، درک نشدن نیست کرد... .
در نیستی خود خزیدم، صورتکی بر چهره نگاشتم و از تماشای لبخندِنمادین در کنج لبم لذت نبردم.
جانِ به لب رسیده در گلویت پیچیده است؟
من عق می‌زنم رودل کرده‌ی رنجِ سنگین در سینه‌ام را و بر روی صحنه‌ی جهنمِ عشق، رقص‌کنان غوطه ورم.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
می‌شنوی؟ این موج پیچیده از آوایی خدشه‌دار در ته گلو، خنده‌ی استفناک من است.
دستی دور قلبم می‌پیچد. فشارش می‌دهد... ، خون چرک آلودی که زمین را سرخ می‌کند از قلب نکبت‌بارم چکه‌وار می‌جوشد.
تا بناگوشم باز می‌شود. می‌خندم، بلند... ، خیلی خیلی بلند. آنگونه که سعی دارم رنج را از حلقم بیرون کشیده، بانگش در کیهان پیچیده و انعکاسش به صورتم سیلی بزند، شاید بیدار شوم.
 
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
غزلی بخوان حافظ، از آن‌هایی که دستانِ ذهن بیمارم را با زنجیری از هزارتوی حسرت به قلب رنجورم متصل می‌کند.
دم و بازدمم را نشمار، بر روی سکوی اجرا، هنگامی که نوری سفید تنها مرا نشانه می‌گیرد، سینه‌‌ی پرهیجانم قناری وار می تپد.
باد خنک پاییزی خود را در لابه‌لای گرمای تابستان به من می‌چسباند. خش خش برگ‌ها را زیر پاهای سنگینم خفه می‌کنم. لباس بهاری به تن کرده و اجرا را از نقطه‌ی شادش می‌گردانم.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
دنبال هیچ چیز نمی‌گردم. تمامش را جُستم و به سیاهی مطلقی که تونل وار درش غرق شده‌ام خیره می‌شوم.
پیری را می‌نگرم خسته و خمیده با قوزی به بلندی کوهان‌شتر، زیر درخت خشکیده‌ای قهقهه‌ سر می‌داد.
لب‌هایش از هم باز می‌شد اما ترک‌های ریز و درشت چروک چهره‌‌ی خندانش را خش می‌انداخت آن قهقهه برای خوش احوالی نبود. چشمانم را تنگ‌تر می‌کنم... آن پیر، خودِ جوانم بودم.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
می‌ترسم از روزی که بفهمم چشمک زدن ستارگان در شب طنز پردازی‌ بیش نبود تا ما سیاهی شب را جدی نگیریم. صدای زمزمه‌ی شب، سکوت‌وار گوشم را تیغ می‌اندازد... ، بوی تعفنِ تظاهر از صورتکم، موی دماغ را وز می‌کند.
تعبیر وارونه‌ی رویاهایم مرا به این درک رساند که حجم عظیمی از آن‌ها قرار نیست تحقق یابد. گاهی باید سوزش حسرت در قلب را دو دستی چسبید و به واقعیت لبخندی تلخ زد.​
 
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
صدای دلخراش تلاش پر زدن کفتری که بال‌هایش را چیده‌اند، امید مادری از تکان خوردن جنینش در شکم وقتی مرده‌است، اشک تمساحی که واقعی بود و کسی باور نکرد. من با بال چیده‌شده، امیدواهی و اشکی که کسی باور نکرد زیستم.
غواصی که داشت غرق می‌شد اما همه آن را شوخی گماشتند. من همان نفس رفته و پر شده از آب او هستم. همانی که با لودگی زیر لایه‌های انبوه گِریم، طنزی بلند اجرا می‌کند.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,743
پسندها
7,580
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
چون آفتی می‌لولم بر روی خوشه‌ی زرین گندم‌ها. مسیری که می‌روم را رو به پرتگاه می‌بینم. شاید این نقطه‌ای که ایستاده‌ام انتهای کوچه‌ی بن بستی است که دیوار بلندش قدم را تحقیر می‌کند.
آنچنان چهره‌ی بشاشم را در همه جا نشاندم که اکنون گفتن دردی بلند که گلویم را می‌فشارد سخت‌ترین کاری است که توان انجامش را ندارم. من معکوسی از احساسات فراموش شده، افتاده بر بالین چمنزاری افسرده بودم.
 
امضا : Fateme Amade

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 2)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا