- تاریخ ثبتنام
- 18/4/21
- ارسالیها
- 2,438
- پسندها
- 7,195
- امتیازها
- 28,973
- مدالها
- 25
سطح
16
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #21
آشیانهای امن تمنا میکند پاهای بیقرارم. در میان ابرهای بارانی، نخلهای خرمایی و شب های مهتابی.
روان پریشانم بر روی صحنهای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژههایی که میخواست با نور هم آغوش باشد و من پر از تاریکی بودم.
روان پریشانم بر روی صحنهای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژههایی که میخواست با نور هم آغوش باشد و من پر از تاریکی بودم.
آخرین ویرایش