متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

طومار ضحاکی ادبیات: BDY مجموعه دلنوشته‌های ناله‌ی کُمِدین | فاطمه آماده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 1,031
  • کاربران تگ شده هیچ

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
آشیانه‌ای امن تمنا می‌کند پاهای سنگ دیده‌ام. در میان ابرهای بارانی، نخل‌های خرمایی و شب های مهتابی.
روان پریشانم بر روی صحنه‌‌ای از بازی که قرار بود بال و پر گشوده و از امید سخن بگوید تمسخری بیش نبود.
مشتاق یادی عمیق بود، بیان واژه‌هایی که می‌خواست با نور هم آغوش باشد و من غرق مرداب تاریکی نفرین شده‌ی خود بودم.​
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
شاید فردای همین امروز بیایی و منِ شب‌خیز با فروغ طلوع نیست شوم. روزهای نقره‌ای و آواز مرغ‌عشق را در رویایم دیده‌ام. منِ واقعی شب‌‌ها از پیله‌ی پولک دوزیم بیرون آمده و سپیده‌دم خود را در زیر برگ‌های ریخته در باغچه‌ی گل‌های یاس دفن می‌کنم. همین امروز بیا شاید ته مانده‌ی خنده‌‌ام در سکانس آخر امروز از بین برود.
 
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,817
پسندها
7,624
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
روزی که خودم هم نمی‌دانم دستان سرد مرگ آغوشش را برایم باز می‌کند. دم گوشم نغمه‌ی پایان می سراید و در آن لحظه تنها حسرت من این است که چرا لحظه‌ای طولانی‌تر نبوسیدمت.
کشش گوشه‌ی لبم فریبت ندهد، دل‌ِ تنگی‌ که در قلبم دارم قرعه‌ی شعله را به نامم برداشته. لبخند پر چینم تنها منحنی اغواگری است که ذهن‌ آلوده ام را به دستان دلقکی گریان هدیه می‌هد.​
 
امضا : Fateme Amade

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا