- ارسالیها
- 1,550
- پسندها
- 12,414
- امتیازها
- 35,373
- مدالها
- 20
- نویسنده موضوع
- #91
چند روز بعد، شاهشرف باز هم برای رسیدگی به امور قبل از عروسی ماهنگار به خانهی برادرش آمد، با این تفاوت که این بار دخترش درنا هم همراهش بود، البته نگار که همعروس* درنا بود و همسایهاش، زمانی که از عزم او آگاه شد، خود را به خانه پدر رسانده بود تا خبر آمدن درنا را بدهد. درنا نافبریدهی برادرشان بود که لطفعلی از همان زمانی که دست روی گلرخ گذاشت، او را ناگفته پس زده، درنا که سرخورده از این اتفاق بود از همان زمان دیگر پا به خانه دایی نگذاشته و بعدها هم که با اردلان ازدواج کرده بود، نیز همین رویه را پیش گرفته بود. اما اینبار آمده بود تا تسلای دلی برای ماهنگار باشد. درنا گرچه از لطفعلی دلخور بود اما دختران داییاش را بسیار دوست داشت. گلنگار و ماهنگار با ذوق دخترعمهشان را در آغوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.