از پله هاى اسمان پايين مى ايم
و دستان سردم را به اسمان مى سپارم
هوايت را مى خواهم
دنيايت را مى خواهم
چه شد ان تجسم
چه شد ان همه عشق
تماميش دروغ بود
و من اين را مى دانم
به دنبالت كوچه هاى شهر را زير و رو كردم
به دنبالت مردمان شهر را فراموش كردم
خواستم با داشتنت خودم را فراموش كنم
اما حالا نه تو را دارم نه خودم را
پايان من اين نيست