- ارسالیها
- 1,381
- پسندها
- 30,385
- امتیازها
- 63,073
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #51
همهی مصیبتها با به صدا درآمدن تلفن همراه مادر شروع شد...
ساعت ۱۳:۲۵ دقیقه بود، خوب یادم است...
صدای لرزان و مشوش پدربزرگ به راحتی شنیده میشد...
چهرهی رنگ پریدهی مادر گواه خوبی نمیداد...
لعنت به دل بدشومم که بد به خودش راه داد...
لعنت به من که فکر کردم برای تو اتفاقی افتاده...
امان از تلقین!
مادر چه شده که انقدر پریشانی؟!
مادربزرگ در بیمارستان چه میکند؟!
خود به خود حالش بد شد؟!
وضعیتش چگونه است؟!
ساعت ۱۳:۲۵ دقیقه بود، خوب یادم است...
صدای لرزان و مشوش پدربزرگ به راحتی شنیده میشد...
چهرهی رنگ پریدهی مادر گواه خوبی نمیداد...
لعنت به دل بدشومم که بد به خودش راه داد...
لعنت به من که فکر کردم برای تو اتفاقی افتاده...
امان از تلقین!
مادر چه شده که انقدر پریشانی؟!
مادربزرگ در بیمارستان چه میکند؟!
خود به خود حالش بد شد؟!
وضعیتش چگونه است؟!