• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان بانوی طبیعت | بیتا صادقی کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ملکه جهنمی❄
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 187
  • کاربران تگ شده هیچ

ملکه جهنمی❄

کاربر فعال تالار وحشت + گوینده آزمایشی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
2/8/19
ارسالی‌ها
2,864
پسندها
16,840
امتیازها
44,373
مدال‌ها
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
و لبخندی به این نگرانی زدم. اون تنها کس من بود از همه برام با ارزش‌تر تو این زندگی.
از خونه زدیم بیرون و به سمت کافه‌ی مادر کرسیتینا راه افتادیم.
کتی: تاکسی بگیریم؟ حوصله راه رفتن ندارم، بدنم درد می‌کنه.
خندیدم:
- اگر به خاطر دیشب نبود، قطعاً پیاده می‌بردمت، اما رو نیمکت خوابیدن خیلی خستت کرده، بهت رحم می‌کردنم.
پرید بغلم و از گردنم آویزون شد.
- آروم‌آروم.
محکم لپم رو فرچی بوس کرد.
- اههه تفیم کردی چندش
بلند خندید:
کتی: لوس نشو، هر کسی لیاقت بوسای آب دار من رو نداره.
اخم کردم و سمتش قدم برداشتم:
- من یه بوسی نشون بدم بهت که...
دستم رو گرفت و دنبالش خودش کشید:
کتی: بیا بریم، بعداً نشونم میدی
سوار تاکسی که شدیم، شیشه رو دادم پایین. نسیم خنک صبح بهاری، صورت و موهام رو نوازش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ملکه جهنمی❄
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

ملکه جهنمی❄

کاربر فعال تالار وحشت + گوینده آزمایشی
کاربر فعال بخش
تاریخ ثبت‌نام
2/8/19
ارسالی‌ها
2,864
پسندها
16,840
امتیازها
44,373
مدال‌ها
20
سطح
25
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
جانسون: درسته اما به اندازه‌ی تو خجالتی و کم حرف بودنم خیلی خوب نیست.
تک خنده‌ای برای تغییر جو کردم و گفتم:
- بیخیال، ممنون از دعوت امروز
کرسیتینا: وسط کافه واینستید، بیاید بشینید.
کریستینا ما رو به سمت یکی از میز همیشگیمون توی کافه هدایت کرد که جای آروم و دنجی بود و البته به دور از هیاهوی بقیه‌ی جاهای کافه.
کتی: کریس از درس‌هات چه خبر؟
کریستینا: خوبه خوب پیش میره ولی خب می‌دونی که گرافیکم سختیای خودش رو داره.
- بله، اما اگر علاقه داشته باشی، سختی‌هاش هم برات شیرینه.
لبخندی زدم، دستام رو روی هم فشار دادم.
کریستینا: دقیقاً، اما خودتون چی؟ شما دوتا چیکار می‌کنید؟
کتی شونه‌ای بالا انداخت.
کتی: درسای من نسبت به ترمای قبل یکم سخت‌تر بود ولی شکایتی ندارم، بعید می‌دونم بتیم مشکلی داشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ملکه جهنمی❄
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا