- تاریخ ثبتنام
- 29/8/23
- ارسالیها
- 1,981
- پسندها
- 15,995
- امتیازها
- 40,573
- مدالها
- 21
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #151
به دفتر ابدالوند رفته و اسناد اتومبیلها را پیش او گذاشتم. قرار شد فردا برای انجام مراحل انتقال سند همراه آقای حمیدی نزد او بروم. صبح وقتی با آقای حمیدی تماس گرفته و خواستم همراهم به دفتر بیاید، گفت که عصر وقتی کاوه را دیدم همهچیز را با او هماهنگ کنم. یک لحظه با این حرف، حس بدی از قصد حمیدی در دلم افتاد؛ اما زود هرچه در فکرم بود را با زمزمهی اینکه او زن دارد، به فراموشی سپردم. به دفتر ابدالوند برای انجام کارهای مربوط به فروشنده رفتم و بعد ساعاتی به پژوهشگاه رفتم، اما چون باید عصر منتظر کاوه میماندم، همین که ظهر شد پژوهشگاه را علیرغم اعتراض دکترگلریز، رها کردم و به خانه برگشتم. رضا هم به تنهایی، بعد از کارش به خانهی ما آمد تا هنگام تحویل ماشینها حضور داشته باشد. ساعت هنوز پنج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.