- ارسالیها
- 2,632
- پسندها
- 65,275
- امتیازها
- 66,873
- مدالها
- 50
- نویسنده موضوع
- #81
- میخونمش. فکر کنم از اون داستانهاست که هر چقدرم درموردش بگین باز اسپویل نمیشه. چون خارج از درک منه.
امروز با دوستهای قدیمیاش دورهمی داشت. قرار بود باهم برای گردش به بیرون شهر بروند. برقصند و شادی کنند.
بهمحض بیرون رفتنش، تلفنهمراهم زنگ میخورد. هنوز هم گاهیاوقات در انتظار یک اسم خاص روی آن هستم. اسمی که ابتدایش ب دارد. اما دیگر هیچ خبری از او نیست. حتی علیرضا و ریحانه هم سراغم را نگرفتهاند تا از آن دو حالش را بپرسم.
- جانم طناز؟
- جانت بیبلا. ترانه، عشقم. پولمول دم دستت داری؟ یه سرویس طلا دیدم. میخوام تا قیمت خوبه بخرمش. میگن طلا قراره گرون شه.
او هم مرا شبیه عابربانکش میدید. انگارنهانگار خواهر بزرگتر است.
- والا اگه شما انقدر حمله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش