نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان روی دیگر زندگی | فاطمه فاطمی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #81

-‌ می‌خونمش. فکر کنم از اون‌ داستان‌هاست که هر چقدرم درموردش بگین باز اسپویل نمی‌شه. چون خارج از درک منه.
امروز با دوست‌های قدیمی‌اش دورهمی داشت. قرار بود باهم برای گردش به بیرون شهر بروند. برقصند و شادی کنند.
به‌محض بیرون رفتنش، تلفن‌همراهم زنگ می‌خورد. هنوز هم گاهی‌اوقات در انتظار یک اسم خاص روی آن هستم. اسمی که ابتدایش ب دارد. اما دیگر هیچ‎ خبری از او نیست. حتی علی‌رضا و ریحانه هم سراغم را نگرفته‌‌اند تا از آن دو حالش را بپرسم.
-‌ جانم طناز؟
-‌ جانت بی‌بلا. ترانه، عشقم. پول‎‌مول دم دستت داری؟ یه سرویس طلا دیدم. می‌خوام تا قیمت خوبه بخرمش. میگن طلا قراره گرون شه.
او هم مرا شبیه عابربانکش می‌دید. انگارنه‌انگار خواهر بزرگ‌تر است.
-‌ والا اگه شما انقدر حمله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #82
فرانسوی! کس دیگری قرار بود یادم بدهد. دستم را زیر چانه برده و رفتن دیار را تماشا می‌کنم. دنیای بیرون پر از آدم‌هایی بود که مقصدشان یا دانشگاه بود، یا سینما و یا کافه. حتی راهشان را سمت ما کج نمی‌کردند. من مانده بودم و هزار و یک کتاب که در قفسه‌ها خاک می‌خوردند و انتظار یک‌نفر را می‌کشیدند که آن‌ها را بخواند. زبان خواندن باوجود شیرینی کلافه‌کننده بود. آن هم وقتی در این سن پا به کلاسی می‌گذاشتم که شاگردهایش همه زیر چهارده سال بودند. نمی‌خواستم از آن‌ها کم بیاورم. باید به‌ همان اندازه در کلاس فعالیت می‌کردم. همان‌طور که به بیرون خیره شده‌ام، نگاهم فرد آشنایی را هدف می‌گیرد. بی‌اختیار از جا کنده می‌شوم و سوی در حرکت می‌کنم. در را باز کرده و مرد را درحالی که به‌ساعت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #83
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #84
دندان‌های جلویی‌اش خرگوشی است. زمان خندیدن شبیه پسربچه‌ها می‌شود.
-‌ واسه همین اخلاقش تاحالا ازدواج نکرده. اصلاً حرف زور تو کتش نمی‌ره. خواهرم که داشت ازدواج می‌کرد، مامان گلی بهش گفت می‌تونی از خودت بگذری و بخشی از خود تو وقف یه آدم دیگه کنی؟ به حرف‌هاش گوش بدی و اجازه بدی هر شب باهات بیاد زیر یه سقف؟ بعد هم شنیدن فامیلی اون رو به‌جای فامیلی خودت تحمل کنی؟
شاید تنها عشق است که می‌تواند کسی را به مرحله فداکاری برای شخصی دیگر برساند. عشق است که در دل مادرها روشن می‌شود تا بتوانند تاصبح هم‌پای نوزادشان بیداری بکشند. عشق است که آدمی را اهلی می‌کند. و حتماً دریا عاشق بود که حرف‌های مامان گلی‌اش را نادیده گرفت و ازدواج کرد.
-‌ یعنی گیله‌گل تاحالا ازدواج نکرده؟ هیچ‌وقت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #85

اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
حضرت حافظ
حتی تو عالم قصه‌ها هم برق رو دارن می‌برن. ممنون از مسئولین.

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #86
«دوستم داشته باش، به دور از سرزمینِ رنج و سرکوب، به دور از شهرمان که از مرگ سیراب شد، به دور از نابرابری‌هایش...»
نزار قبانی

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #87
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #88
حیاط را نگاه می‌کنم. پدر خم شده و درحال جارو کشیدن است. گربه‌ای سیاه بالای دیوار انتظار رفتنش را می‌کشد تا داخل بیاید.
-‌ پس باز مزاحم می‌شم. راستی من کتاب‌هام رو جا گذاشتم. کی بیام بگیرم؟
مادر داخل حیاط می‌رود. دور کمرش چادر بسته است. سینی چای را روی تخت می‌گذارد.
-‌‌ برات گذاشتم کنار. فقط قبل پنج بیا که باشم.
پدر شلنگ را از شیر جدا کرده و دستش را می‌شوید. مادر یکی از فنجان‌ها را برداشته و نزدیکش می‌رود.
-‌ چشم.
خواستم بگویم چشمت بی‌بلا که نگاه پدر به من افتاد. بی‌خداحافظی به تماس خاتمه دادم. با لبخندی تصنعی برایش دست تکان می‌دهم. نگاهش خیلی زود از منِ پشت پنجره سوی مادر حرکت می‌کند. برای خود چای ریخته و بدون لباس گرم به‌حیاط می‌روم.
-‌ مزاحم دونفره‌هاتون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #89
به هرکه می‌نگرم در شکایت است،
در حیرتم که گردش گردون به‌کام کیست!

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,632
پسندها
65,275
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #90
با ورود گیله‌گل به اتاق، پشتم را به آینه قدی می‌کنم.
-‌ فرستادمش رفت. دلم نمیاد چیزی بهش بگم. پسرمه.
گامی به جلو برمی‌دارم.
-‌ اون به‌فکر این‌جاست. می‌خواد پیشرفت کنید. دیده بشید. و راستش تو بعضی موارد باهاش موافقم. گذشته با وجود تموم زیبایی‌هاش نمی‌تونه مثل یه‌سد با آینده مقابله کنه. شما نمی‌تونید با شیوه پنجاه‌سال پیش، کتاب‌فروشی‌تون رو اداره کنید.
لباس‌های فرمش را از آویز جدا می‌کند. گویا امروز قصد دارد خودش حضور داشته باشد.
-‌ ترانه! حمایت بی‌جا نکن. خودم یه‌فکری به‌حال سایه بی‌سایه شده‌م می‌کنم. ما هنوز مشتری‌هامون رو داریم. البته دوروز پیش هفتم یکی‌شون بود.
خواستم بگویم اگر نامش را عوض کنید، لطف بزرگی هم در حق من و هم در حق خودتان کرده‌اید. اما زبانم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا