نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان روی دیگر زندگی | فاطمه فاطمی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,627
پسندها
65,081
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #91
صفحه تلفن‌همراهم چندبار خاموش و روشن می‌شود. نمی‌توانم جواب بدهم. دور از چشم او، با تلفن‌همراهی که کنار پایم روی کاناپه قرار گرفته، برایش پیام می‌فرستم.
«‌نیم‌ساعت دیگه تماس می‌گیرم.»
ثانیه‌ای بعد پاسخ می‌دهد.
«اگه کار داری، عجله نکن.»
از سختی کار داشت کمرم می‌شکست! فیلم به نقطه پایانی رسید و گیله‌‍گل شروع به‌دست‌زدن کرد.
-‌ محشر بود! جیمز استوارت فوق‌العاده بود.
در اوج گنگی دست‌هایم را بهم می‌زنم.
-‌ آره... آره... جذابم بود. ولی هنوز برای من سؤاله چرا فرشته زندگی بدون اون رو بهش نشون داد؟ چه هدفی داشت؟ بگه زندگی بدون جرج‌بیلی تا این‌حد برای اطرافیانش غیرقابل‌ تحمله؟ و حتماً باید زنده بمونه؟
موهای گیر افتاده زیر دسته عینکش را بیرون می‌کشد.
-‌ اشتباهت همینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,627
پسندها
65,081
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #92
می‌خواهم کتاب را در آخرین جای خالی طبقه چهارم کتاب‌خانه بگذارم که با صورت خندانش روبه‌رو می‌شوم.
-‌ بردیا! حواسم رو پرت نکن.
با قرار گرفتن کتاب «چشم‌هایش» تصویر او محو می‌شود. ساعت، چهار و بیست ‌دقیقه را نشان می‌دهد و هنوز چند کتاب داخل کارتن باقی مانده است.
-‌ این‌یکی رو کجا بذارم؟
کتاب «سال بلوا» را از جا بلند می‌کنم تا او را ببینم.
-‌ تو قفسه کتاب‌های تاریخی هر جا خواستی جا بده.
پیش از آن‌که کتاب را سرجایش بگذارم، یک‌دل سیر از همان جای خالی نگاهش می‌کنم. نگاهش که به من می‌افتد با لبخندی دندان‌نما، مسیر نگاهم را با کتاب دیگری در آن سوی کتابخانه می‌بندد.
-‌ خانوم دیره. باید پنجره رو می‌بستم.
کتابخانه را دور زده و سمت او می‌روم. چندکتاب در دست گرفته بود و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

FATEME078❁

نویسنده انجمن
سطح
46
 
ارسالی‌ها
2,627
پسندها
65,081
امتیازها
66,873
مدال‌ها
50
  • نویسنده موضوع
  • #93

سلام، سلام. به‌خاطر قوانین انجمن، این پارت سانسور شد. اگه پارت کاملش رو می‌خواید، گفت‌وگوی شخصی پیام بدید.

جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FATEME078❁

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا