شاعر‌پارسی اشعار مهستی گنجوی

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۴۶

مهستی گنجوی » رباعیات

گر ملک تو مصر و روم و چین خواهد بود
آفاق تو را زین نگین خواهد بود
خوش باش که عاقبت نصیب من و تو
ده گز کفن و سه گز زمین خواهد بود

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۴۷

مهستی گنجوی » رباعیات

ای باد که جان فدای پیغام تو باد
گر برگذری به کوی آن حورنژاد
گو در سر راه مهستی را دیدم
کز آرزوی تو جان شیرین می‌داد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۴۸

مهستی گنجوی » رباعیات

چشمم چو بر آن عارض گلگون افتاد
دل نیز ز ره دیده بیرون افتاد
این گفت منم عاشق و آن گفت منم
فی‌الجمله میان چشم و دل خون افتاد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۴۹

مهستی گنجوی » رباعیات

کردی به سخن پریرم از هجر آزاد
بر وعدهٔ بوسه دی دلم کردی شاد
گر ز آنچه پریر گفته‌ای ناری یاد
باری سخنان دینه بر یادت باد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۵۰

مهستی گنجوی » رباعیات

ز اندیشهٔ این دلم به خون می‌گردد
کاخر کار من و تو چون می‌گردد
تا چند به من لطف تو می‌گردد کم
تا کی به تو مهر من فزون می‌گردد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۵۱

مهستی گنجوی » رباعیات

غم با لطف تو شادمانی گردد
عمر از نظر تو جاودانی گردد
گر باد به دوزخ برد از کوی تو خاک
آتش همه آب زندگانی گردد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۵۲

مهستی گنجوی » رباعیات

مشکی که ز چین ختن آهو دارد
از چینِ سرِ زلف تو آهو دارد
آن کس که شبی با غم تو یار بشد
تا وقت سحر ناله و آهو دارد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۵۳

مهستی گنجوی » رباعیات

جانانه هر آن کس که دی خوش دارد
جان .... بی‌دلان مشوش دارد
زنهار ز آه من بیندیش که آن
دوری‌ست که زیر دامن آتش دارد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۵۴

مهستی گنجوی » رباعیات

جان در ره عاشقی خطر باید کرد
آسوده دلی زیر و زبر باید کرد
وانگه ز وصال باز نادیده اثر
با درد دل از جهان گذر باید کرد

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

رباعی شمارۀ ۵۵

مهستی گنجوی » رباعیات

شاها فلکت اسب سعادت زین کرد
وز جملهٔ خسروان تو را تحسین کرد
تا در حرکت سمند زرین نعلت
بر گل ننهد پای زمین سیمین کرد