Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #21 آن بت که رخش رشک گل و یاسمن است وز غمزهٔ شوخ فتنهٔ مرد و زن است دیدم به رهش ز لطف چون آب روان آن آب روان هنوز در چشم من است امضا : Hilary
آن بت که رخش رشک گل و یاسمن است وز غمزهٔ شوخ فتنهٔ مرد و زن است دیدم به رهش ز لطف چون آب روان آن آب روان هنوز در چشم من است
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #22 با خصم منت همیشه دمسازیهاست با ما سخنت ز روی طنازیهاست ز عز خود و ذلت من بیش مناز کاندر پس پردهٔ فلک بازیهاست امضا : Hilary
با خصم منت همیشه دمسازیهاست با ما سخنت ز روی طنازیهاست ز عز خود و ذلت من بیش مناز کاندر پس پردهٔ فلک بازیهاست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #23 گیسو به سر زلف تو در خواهم بست تا بنشینی چو دوش نگریزی م**س.ت پیش از مستی هر آنچم اندر دل هست میگویم تا باز نگوئی شد م**س.ت لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید. امضا : Hilary
گیسو به سر زلف تو در خواهم بست تا بنشینی چو دوش نگریزی م**س.ت پیش از مستی هر آنچم اندر دل هست میگویم تا باز نگوئی شد م**س.ت لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #24 آن کودک نعلبند داس اندر دستچون نعل بر اسب بست از پای نشستزین نادرهتر که دید در عالم بستبدری بسم اسب هلالی بربست امضا : Hilary
آن کودک نعلبند داس اندر دستچون نعل بر اسب بست از پای نشستزین نادرهتر که دید در عالم بستبدری بسم اسب هلالی بربست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #25 چون با دل تو نیست … در یک پوست در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست بس بس که شکایت تو ناکرده بهست رو رو که حکایت تو ناگفته نکوست امضا : Hilary
چون با دل تو نیست … در یک پوست در چشم تو یکرنگ بود دشمن و دوست بس بس که شکایت تو ناکرده بهست رو رو که حکایت تو ناگفته نکوست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #26 جوله پسری که جان و دل خستهٔ اوست از تار زلفش تن من بستهٔ اوست بی پود چو تار زلف در شانه کند ز آن این تن زار گشته پیوستهٔ اوست امضا : Hilary
جوله پسری که جان و دل خستهٔ اوست از تار زلفش تن من بستهٔ اوست بی پود چو تار زلف در شانه کند ز آن این تن زار گشته پیوستهٔ اوست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #27 آتشروئی پریر در ما پیوست دی اب خم ببرد و عهدم بشکست امروز اگر نه خاک پایش باشم فردا برون باد بماند در دست امضا : Hilary
آتشروئی پریر در ما پیوست دی اب خم ببرد و عهدم بشکست امروز اگر نه خاک پایش باشم فردا برون باد بماند در دست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #28 دل جای غم توست چنان تنگ که هست گل چاکر روی تو به هر رنگ که هست از آب دو چشم من بگردد هر شب جز سنگ دلت هر آسیا سنگ که هست امضا : Hilary
دل جای غم توست چنان تنگ که هست گل چاکر روی تو به هر رنگ که هست از آب دو چشم من بگردد هر شب جز سنگ دلت هر آسیا سنگ که هست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #29 چندان که نخواهی غم و رنجوری هست در دوستیت آفت مهجوری هست هنگام وداعست چه میفرمائی یک ساعته دیدار تو دستوری هست امضا : Hilary
چندان که نخواهی غم و رنجوری هست در دوستیت آفت مهجوری هست هنگام وداعست چه میفرمائی یک ساعته دیدار تو دستوری هست
Hilary کاربر حرفهای سطح 0 ارسالیها 2,233 پسندها 1,120 امتیازها 16,273 12/4/17 نویسنده موضوع #30 در خانهٔ تو آن چه مرا شاید نیست بندی ز دل رمیده بگشاید نیست گویی همه چیز دارم از مال و منال آری همه هست آنچه میباید نیست امضا : Hilary
در خانهٔ تو آن چه مرا شاید نیست بندی ز دل رمیده بگشاید نیست گویی همه چیز دارم از مال و منال آری همه هست آنچه میباید نیست