- تاریخ ثبتنام
- 15/12/24
- ارسالیها
- 170
- پسندها
- 567
- امتیازها
- 2,863
- مدالها
- 5
- نویسنده موضوع
- #171
از رو دستپاچگی گفتم:
-من گفتم خودم برمیگردم… آدرس رو بلد بودم.
کاوه با نگاه سرد و سنگین نگاهم کرد و گفت:
- من نمیدونستم منظورت از «بلد بودن آدرس» دقیقاً چیه!
بردیا سلام کرد و کاوه سرد جواب داد:
- سلام! شما! اینجا؟
- اومدم ببینم کنکورش چجوری بوده؟
کاوه ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
- واسه همهی شاگردات تا دم حوزه میای؟
فضا سنگین شد. ناخودآگاه یک قدم به کاوه نزدیک شدم و خیلی آروم و التماسی گفتم:
- کاوه لطفاً!
سرش رو سمتم خم کرد. ریموت رو گذاشت کف دستم و خیلی سرد و محکم جوری که فقط خودم بشنوم گفت:
- برو اونور سوار ماشین شو.
مکث کوتاهی کرد.
- امروز نشد… حالا واسه آزمون ارشدت، خودش میاد دنبالت. میبرتت و میارتت.
و عقب کشید.
نفسم گیر کرده بود و قلبم مثل طبل توی قفسه سینهم میکوبید. بردیا...
-من گفتم خودم برمیگردم… آدرس رو بلد بودم.
کاوه با نگاه سرد و سنگین نگاهم کرد و گفت:
- من نمیدونستم منظورت از «بلد بودن آدرس» دقیقاً چیه!
بردیا سلام کرد و کاوه سرد جواب داد:
- سلام! شما! اینجا؟
- اومدم ببینم کنکورش چجوری بوده؟
کاوه ابروهاش رو بالا انداخت و گفت:
- واسه همهی شاگردات تا دم حوزه میای؟
فضا سنگین شد. ناخودآگاه یک قدم به کاوه نزدیک شدم و خیلی آروم و التماسی گفتم:
- کاوه لطفاً!
سرش رو سمتم خم کرد. ریموت رو گذاشت کف دستم و خیلی سرد و محکم جوری که فقط خودم بشنوم گفت:
- برو اونور سوار ماشین شو.
مکث کوتاهی کرد.
- امروز نشد… حالا واسه آزمون ارشدت، خودش میاد دنبالت. میبرتت و میارتت.
و عقب کشید.
نفسم گیر کرده بود و قلبم مثل طبل توی قفسه سینهم میکوبید. بردیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.