نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کدخداعلی | نوشین سلمانوندی کاربر انجمن یک رمان

Noushiin_Salmanvandii

نویسنده افتخاری
سطح
8
 
ارسالی‌ها
198
پسندها
1,240
امتیازها
8,133
مدال‌ها
7
  • نویسنده موضوع
  • #31
مسعود مغموم از اینکه نمی‌تواند همراهمان بیاید و احساس می‌کند این عمارت و آدم‌هایش، اسطبل و کارش را دزدیده‌ام، با سرخوردگی روی تخت نشست و درمانده حال گفت:
- این می‌شه اولین کار جدیت.
سر به زیر انداختم و ناراحت از فکری ممکن است راجع‌بم کند، جواب دادم:
- درسته.
بیرون زدیم... بوی گل‌ها سرمستت می‌کند؛ دلم می‌خواست بدون نگرانی و فکر به آینده، دست مامان را بگیرم و جایی میان این دهکده و گل‌های بشاشش زندگی کنیم.
- جواهر بهم گفت اسمت لیلینه، پس اول بریم گلخونه‌ خودت رو ببین بعد بریم اسطبل.
زیادی از حد احساس صمیمیت می‌کرد و من خوشم نمی‌آمد.
یعنی که چه لیلین خطابم می‌کرد؟! نه پسوند خانمی، نه پیشوندی!
نگاهی به عقب انداختم؛ اسبش را زین می‌کرد و خدمه‌ها مثل پروانه دورش چرخ می‌زدند.
تشک کوچکی که از جنس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 1, مهمان: 0)

عقب
بالا