نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دلباخته‌ی خود باخته | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

*Soheyla*

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
29,579
امتیازها
52,073
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
دلباخته‌ی خود باخته
نام نویسنده:
سهیلا زاهدی
ژانر رمان:
معمایی، عاشقانه
کد رمان: 5787
ناظر رمان: A asalezazi

به نام خدا


خلاصه: افکاری که همانند موریانه سال‌ها به جانِ دل و ذهن راحیل بعد از مرگ پدرش افتاده است اما هر بار با دلیل و بی‌دلیل آن‌ها را انکار می‌کند به خاطر تماس‌ها و پیگیری‌های فردی پر و بال می‌گیرند. اما یک حرکت، یک غفلت باعث می‌شود قبل از آن که افکارش اوج بگیرند و به جوابی برسند سقوط کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : *Soheyla*

M A H D I S

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
20
 
ارسالی‌ها
655
پسندها
9,290
امتیازها
24,973
مدال‌ها
37
  • مدیر
  • #2
Screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۹_۲۰۳۳۲۴_Samsung Internet.jpg«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H D I S
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Soheyla*

*Soheyla*

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
29,579
امتیازها
52,073
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:
- اما قرارمون این نبود!
نیشخندش تیغه‌ی کمرش را لرزاند.
- قرارمون چی بود مگه؟
با لرز خودش را بغل می‌کند و ترسیده می‌گوید:
- قرار بود من زنده بمونم!
***
بعد از یک سری آسیب‌ها، دیگر شبیه به قبل نمی‌شوی، شبیه به قبل بی‌پروا عمل نمی‌کنی و شبیه به قبل شجاع نیستی!
اگر جای سوختگی چندسال قبلت را برحسب اتفاق مقابل آتش بگیری، هم بیشتر از حالت معمول می‌سوزی، هم افراطی‌تر از همیشه، می‌ترسی و پا پس می‌کشی. یک سری ضربه‌ها و یک سری جای زخم‌ها، زنگ‌های هشداری‌اند تا تو با چشمانی باز تصمیم بگیری و محتاط‌تر عمل کنی.
خوب است که می‌ترسی و خوب است که جای زخم‌هایت خوب نشده و خوب است که پوست اعتمادت نازک مانده و حتی کوچکترین آسیب‌ را قبل از وقوع، حس می‌کنی...


سلام،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Soheyla*
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

*Soheyla*

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
29,579
امتیازها
52,073
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #4
قلپی از قهوه‌ی سرد شده‌اش خورد. نیم نگاهی به ساعت کوچک استیل کنار میز کارش انداخت. ساعت از چهار بعدازظهر گذشته بود و زمان فعالیت کارش است‌.
فنجان قهوه‌اش را روی میز می‌گذارد. از داخل کشوی میزش پوشه‌ی بنفش رنگی را بیرون کشید. با دیدن اطلاعاتش، لبخند محوی روی لب‌های باریکش نشست. کار زیادی نداشت. به راحتی می‌توانست در یک ساعت کارش را تمام کند.
لپ‌تاپش را روشن کرد.
وارد سایت مورد نظرش شد. چشمان خاکستری رنگش عمیق و نافذ روی صفحه‌ی مانیتور نشست. اول باید امنیت سایت را بررسی می‌کرد.
با بررسی‌اش لبخندش عمق گرفت. کار زیاد سختی برایش نبود.
با wireshark محیط پروتکل را بررسی کرد و با ایمان به مهارت‌های لینوکسش که تمام ابزارهای مورد نیازش را در اختیارش می‌گذاشت کارش را شروع کرد.
انگشت‌های...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Soheyla*
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

*Soheyla*

نویسنده انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,151
پسندها
29,579
امتیازها
52,073
مدال‌ها
28
  • نویسنده موضوع
  • #5
خونسرد دوباره به حرف آمد:
- پس نق نزن!
زن لبخند کجی زد. این مرد همیشه کوتاه و حرص درار جوابش را می‌داد. از روی تخت بلند شد و در آن فضای نیمه تاریک برق چشمانش کاملاً مشخص بود. سمت پنجره‌ی اتاق رفت، کامل پرده‌ی ضخیم خاکستری رنگ را کنار زد و با سخاوت به خورشید اجازه‌ی جولان در آن اتاق تاریک را داد.
با ورود یکباره‌ی نور به اتاق پلک‌های دردمندش را عصبی بست.
- گاهی وقت‌ها احساس میکنم با خون آشام‌ها نسبتی داری مسیحا! تمام روز پشت نور سیستم میشنی و دردی احساس نمیکنی، اما همین که نور میاد تو اتاقت اخمات میره تو هم!
آرام پلک‌های دردمندش را باز کرد. حریف هر کسی می‌شد، حریف زن روبه‌رویش نمی‌شد. هزار بار گفته بود از اینکه اتاق کارش روشن باشد بدش می‌آید...هر چند زن روبه‌رویش وضعیت اتاقش بدتر از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Soheyla*
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] asalezazi

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا