- ارسالیها
- 63
- پسندها
- 140
- امتیازها
- 523
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #61
_خب چیزی نگفت.
گندم ناراحت دسش را روی کاناپه گذاشت و سرش را به دستش تکیه داد و گفت:
_نه به خاطر شما تماس رو من قطع کرد.
یا استرس پاهایم را بهم جفت کردم و دستانم را روی پایم گذاشتم استرس داشتم و انگشتان رقصانم روی پایم لالایی مرگ می نواختند....
شروین نگاهی به من انداخت و سوف گفت:
_نترس ما کنارتیم.
بعد با نگاهی به گندم برگشت به سمتم و گفت:
_دروغ گفتم به ترس.
آب دهانم را قورت دادم که صدای ماشینش ورود مرگبارش را اعلام کرد.
شروین به سمتم آمد و بلندم کرد ..
_برو تو اتاقت ما باهاش حرف میزنیم.
خیلی جالب بود مقصر حال و روز الان من این دونفر بودند و الان طوری رفتار می کردند انگار من آنها را مجبور به بیرون رفتن کردم.
سوف که ناخن هایش را لاک بنفش می زد با دست به من اشاره کرد و گفت:
_تو رو ناقص...
گندم ناراحت دسش را روی کاناپه گذاشت و سرش را به دستش تکیه داد و گفت:
_نه به خاطر شما تماس رو من قطع کرد.
یا استرس پاهایم را بهم جفت کردم و دستانم را روی پایم گذاشتم استرس داشتم و انگشتان رقصانم روی پایم لالایی مرگ می نواختند....
شروین نگاهی به من انداخت و سوف گفت:
_نترس ما کنارتیم.
بعد با نگاهی به گندم برگشت به سمتم و گفت:
_دروغ گفتم به ترس.
آب دهانم را قورت دادم که صدای ماشینش ورود مرگبارش را اعلام کرد.
شروین به سمتم آمد و بلندم کرد ..
_برو تو اتاقت ما باهاش حرف میزنیم.
خیلی جالب بود مقصر حال و روز الان من این دونفر بودند و الان طوری رفتار می کردند انگار من آنها را مجبور به بیرون رفتن کردم.
سوف که ناخن هایش را لاک بنفش می زد با دست به من اشاره کرد و گفت:
_تو رو ناقص...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش