- ارسالیها
- 59
- پسندها
- 138
- امتیازها
- 523
- مدالها
- 2
- نویسنده موضوع
- #41
به اطرافم نگاه کردم تقریبا ده دقیقه ای بود که ایستاده بودم و شروین برنگشته بود به جایی که رفته بود نگاه کردم و تصمیم گرفتم که برم دنبالش....قدم های آرام بر داشتم و به اطراف نگاه کردم این کشتی خیلی عجیب بود مگر چند نفر آدم قرار بود همراه ما باشند که انقدر بزرگ بود.
قدم بعدی را که برداشتم حس کردم سایه ای پشت سرم شروع به حرکت کرد سرم را به عقب چرخواندم و با دیدن مردی سیاه پوست که به سمتم می امد شروع به دویدن کردم و اوهم پشت سرم شروع به دویدن کرد به پلها رسیدم و به سمت طبقه بالا شروع به دویدن کردم که موهایم را از پشت کشید و روی پلها افتادم جیغی از درد و ترس کشیدم و به دستش چنگ انداختم ..دستم را از پشت گرفت و پیج داد بلندم کرد و با پا به کمرم کوبید و فریاد زد:
_راه بیفت.
از گوشه ی سرم...
قدم بعدی را که برداشتم حس کردم سایه ای پشت سرم شروع به حرکت کرد سرم را به عقب چرخواندم و با دیدن مردی سیاه پوست که به سمتم می امد شروع به دویدن کردم و اوهم پشت سرم شروع به دویدن کرد به پلها رسیدم و به سمت طبقه بالا شروع به دویدن کردم که موهایم را از پشت کشید و روی پلها افتادم جیغی از درد و ترس کشیدم و به دستش چنگ انداختم ..دستم را از پشت گرفت و پیج داد بلندم کرد و با پا به کمرم کوبید و فریاد زد:
_راه بیفت.
از گوشه ی سرم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.