- تاریخ ثبتنام
- 17/1/25
- ارسالیها
- 72
- پسندها
- 160
- امتیازها
- 548
- مدالها
- 2
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #71
ساعت ها گذشته بود ایلیا بارها تماس گرفته بود و من هنوز جسارت تصمیم گرفتن را نداشتم...من آدم گذشت نبودم حتی درمورد کوچک ترین اتفاق هم انتقامم را می گرفتم ولی حالا...
_چیزی برام باقی مونده؟یا پلیس...
_از اموالت چیزی کم نشده اما اموال آرمان مصادره شدن متاسفانه شرکت داروسازی هم چون شریکت آرمان بود اونم فعلا نداری اما میتونم درستش کنم.
نفس عمیقی کشیدم .
_فهمیدی...فهمیدی کار کی بود؟
_نه...فقط می دونیم دستور کشتن آرمان کار یه آدم کله گندست یکی که حرفش سنده کار آدمی مثل ایرج و افعی نیست.
چشمانم را بستم.
_باید برگردم...شاید ایلیا بتونه کمک کنه..
دستش را روس دستم گذاشت.
_شاید قاتل آرمان ایلیاست نسیم.
سرم را به نشانه نه تکان....
_ایلیا تو این مدت برای من هم کار کرد ..
صدایش کمی بلند تر از حد...
_چیزی برام باقی مونده؟یا پلیس...
_از اموالت چیزی کم نشده اما اموال آرمان مصادره شدن متاسفانه شرکت داروسازی هم چون شریکت آرمان بود اونم فعلا نداری اما میتونم درستش کنم.
نفس عمیقی کشیدم .
_فهمیدی...فهمیدی کار کی بود؟
_نه...فقط می دونیم دستور کشتن آرمان کار یه آدم کله گندست یکی که حرفش سنده کار آدمی مثل ایرج و افعی نیست.
چشمانم را بستم.
_باید برگردم...شاید ایلیا بتونه کمک کنه..
دستش را روس دستم گذاشت.
_شاید قاتل آرمان ایلیاست نسیم.
سرم را به نشانه نه تکان....
_ایلیا تو این مدت برای من هم کار کرد ..
صدایش کمی بلند تر از حد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.