- تاریخ ثبتنام
- 29/7/25
- ارسالیها
- 27
- پسندها
- 143
- امتیازها
- 390
- مدالها
- 1
- سن
- 17
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #11
تا قبل از اینکه جولیا بپرسه کلاً اون کافه عجیب رو فراموش کرده بودم. دوباره سوالها به ذهنم برگشتن. دلم میخواست جولیا رو به اون کافه ببرم تا خودش ببینه ولی یادم اومد که مامان امروز تا عصر شیفت کاری داره و من باید برم جیمز رو از مدرسش ببرم خونه. واقعاً دلم میخواد بدونم کی میشه که اون هیولای کوچولو برنامههای من رو خراب نکنه. اصلاً حواسم نبود که جولیا هنوز داره نگام میکنه و منتظر جوابه.
- ببین، الان وقت ندارم توضیح بدم. باید برم جیمز رو از مدرسه ببرم خونه. یه روز دیگه که سرم خلوت شد میبرمت که خودت ببینی.
از جولیا خداحافظی کردم و سمت مدرسهی جیمز راه افتادم. بعد از حدود نیم ساعت پیادهروی به مدرسهی جیمز رسیدم؛ ولی انگار یکم دیر رسیده بودم. کل مدرسه خالی شده بود و همه رفته بودن و در...
- ببین، الان وقت ندارم توضیح بدم. باید برم جیمز رو از مدرسه ببرم خونه. یه روز دیگه که سرم خلوت شد میبرمت که خودت ببینی.
از جولیا خداحافظی کردم و سمت مدرسهی جیمز راه افتادم. بعد از حدود نیم ساعت پیادهروی به مدرسهی جیمز رسیدم؛ ولی انگار یکم دیر رسیده بودم. کل مدرسه خالی شده بود و همه رفته بودن و در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر