- تاریخ ثبتنام
- 30/10/22
- ارسالیها
- 492
- پسندها
- 2,658
- امتیازها
- 14,573
- مدالها
- 11
- سن
- 4
سطح
12
- نویسنده موضوع
- #21
ابروهای پر پشت جو گندمیش از دو طرف به پایین کشیده شد. عصا را پایین آورد. به آن تکیه زد و گفت:
- فکر میکنی این تصمیم، تصمیم آسونیه؟! فکر کردی دیدن مرگ فرزند، کار آسونیه؟! من خودم هنوز داغدار مرگ دخترم، فرخم.
به چشمان مشکی رنگش خیره شدم. چشمانی که همه ما آن را به ارث برده بودیم. زندگی پدربزرگ غم انگیزتر و پرپیچ و خمتر از زندگی من بوده. حتی نمیتوانستم به خودم حق اعتراض بدهم. با لحن آرامتری ادامه داد:
- از نظر پزشکی، امیدی نیست. این تصمیم دیر یا زود باید گرفته بشه. این تصمیم با در نظر گرفتن مصلحت همه گرفته شده!
سوزش معدهام دوباره شروع شده بود. همیشه موقع قبول یک حقیقت تلخ، بدنم واکنش نشان میداد و معدهام اسید بیشتری تولید میکرد. یک دکمه دیگر از پیراهنم را باز کردم و دستی به گردن عرق...
- فکر میکنی این تصمیم، تصمیم آسونیه؟! فکر کردی دیدن مرگ فرزند، کار آسونیه؟! من خودم هنوز داغدار مرگ دخترم، فرخم.
به چشمان مشکی رنگش خیره شدم. چشمانی که همه ما آن را به ارث برده بودیم. زندگی پدربزرگ غم انگیزتر و پرپیچ و خمتر از زندگی من بوده. حتی نمیتوانستم به خودم حق اعتراض بدهم. با لحن آرامتری ادامه داد:
- از نظر پزشکی، امیدی نیست. این تصمیم دیر یا زود باید گرفته بشه. این تصمیم با در نظر گرفتن مصلحت همه گرفته شده!
سوزش معدهام دوباره شروع شده بود. همیشه موقع قبول یک حقیقت تلخ، بدنم واکنش نشان میداد و معدهام اسید بیشتری تولید میکرد. یک دکمه دیگر از پیراهنم را باز کردم و دستی به گردن عرق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش