نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار ابن حسام خوسفی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 279
  • بازدیدها 7,330
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #161
ای به جبین و هر دو رخ زهره یکی و ماه دو

بر دلم از قد و خدت خانه یکی و ماه دو

ریخت دو چشمت از دلم خون عذار عذر خواست

ای همه عذر تو نکو عذر یکی گناه دو

جان ز لبت دو بوسه خواست گفت بساز بر یکی

ای دهنت زما به تنگ خواه یکی و خواه دو

ملک دلم خراب کرد سوز درون و آب چشم

چون نشود خراب ملک ، ملک یکی و شاه دو

گه به پنای آن دو زلف گاه بسایه قدت

ابن حسام را نگر سایه یکی پناه دو
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #162
مپیچ در سر زلف و بنفشه تاب مده

حجاب ظلمت شب را به آفتاب مده

دل خراب به چشم تو حال خود می گفت

به غمزه گفت که افسانه را به خواب مده

به روز گریه دلم را شکیب می فرمود

به هایهای بگفتم سخن به آب مده

چو ما ز لعل تو آب حیات می جوییم

بجانبی دگرم وعده سراب مده

ش*ر..اب ناب به افسردگان بده ساقی

چو من به بوی تو مستم مرا ش*ر..اب مده

صبا شمامه خاک دیار یار بیار

دگر مشام مرا زحمت گلاب مده

بپوش سرّ حقایق ز سفله ، ابن حسام

خراج گنج معانی به هر خراب مده
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #163
شب است و خال تو اندر خیال چشم سیاه

کمند زلف تو دامست و بخت من گمراه

میان این همه ظلمت خیال سودایی

چگ.نه راه برد لا اله الا الله

دلم به زلف تو بسته است امید لیک چه سود

که آن امید دراز است و عمر من کوتاه

ز حصرت دهنت غنچه را جگر خون است

ز رشک زلف تو دارد بنفشه زلف دو تاه

بر آستان تو امشب ز آب دیده من

برست لاله رنگین و بر دمید گیاه

حدیث شوق تو پنهان نمی توانم کرد

که هست برزخ زردم سرشک سرخ گواه

ز آفتاب عذارت بسوخت ابن حسام

کنون به سایه سرو قد تو برد پناه
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #164
نظری سوی به ما کن صنما گاه به گاه

کان دو رخساره ببینیم مگر ماه به ماه

تا مگر ناله ام از رهگذری گوش کنی

می روم ناله کنان بر گذرت راه به راه

تا به آیینه رخسار تو زنگی نرسد

می نشیند شرر سینه من آه به آه

سایه سرو سهی زآن قد دلجوی بجوی

کام دل گر بدهد زآن لب دلخواه بخواه

صیت شعر تو در افواه جهان ابن حسام

منتشر گشت و به زودی برسد فاه به فاه
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #165
دلم به چشم تو آمد به دودمان سیاه

حذر نکرد همانا ز خان و مان سیاه

ز قید زلف تو پرهیز می کند دل من

چنانکه مار گزیده ز ریسمان سیاه

زبان برید قلم راز من هویدا کرد

سرش بریده که در من کشد زبان سیاه

فغان که صومعه گیران دورنگ و زّراقند

به درعه های سفید و به طیلسان سیاه

شبی دراز به باید که من بپردازم

شکایت سر زلف تو با شبان سیاه

چو خط سبز تو بگرفت طرف چشمه نوش

خضر به آب حیات امد از مکان سیاه

نشان خال تو بر دل نگاشت ابن حسام

که هرگزش مرواد از دل آن نشان سیاه
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #166
کَالبَدر مَحیَّاک مِن الحُسنِ تلآلآ

الله ُ مَعَک زادکَ حُسناً و جَمالا

هر کس به جهان در پی حالی و خیالیست

مائیم و خیال رخ زیبای تو حالا

مشتاق ترا حال چو زلف تو پریشان

عشاق ترا کار چو بالای تو بالا

آزادی قد تو کند سرو خرامان

ای سرو سهی بنده آن قامت و بالا

لعل لب دلجوی تو دُرجیست گهر پوش

یا حقه یاقوت پر از لؤلؤ لالا

خاک قدم از دیده اغیار نگهدار

شرط است که ندهند ره دزد بکالا

بر خاک درت ابن حسام از چه نشسته است

قَد کان لَه مِنک تمنَّی َ و مآلا
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #167
شبی به پیش تو خواهم نشست روی بروی

تطاول سر زلفت بگفت موی به موی

به بوی زلف تو آشفته حال می گردم

بسان باد صبا در ره تو کوی به کوی

بسوی صومعه گاهی ، گهی بسوی کنشت

همی روم به طلب در پی تو سوی به سوی

نشان سرو تو از جویبار می جویم

چو آب از این سببم سر نهاده جوی به جوی

ز گفت و گوی عواقب مگوی ابن حسام

بیاد غبغب جانان سخن ز گوی بگوی

شدن به جانب چین بهر مشک عین خطاست

بجای مشک تو ان زلف موشک بوی به بوی
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #168
بت گلعذار اگر ز ره کرمی بما گذری کنی

چه شود بجانب ما اگر به کرشمه ای نظری کنی

نه نسیم زلف عبیرسا دل خسته را مددی دهی

بوصال صبح رخ چو روز ، شب هجر ما سحری کنی

چو بنزد جوهری هنر زر ناسره نتوان نمود

تو به کیمیای عنایتی مس قلب ما چو زری کنی

سر کوی او نرود کسی که نه سر در آن سر کو نهد

تو نه مرد این روشی اگر ز چنین بلا حذری کنی

ز کمینگه خم ابرویش چو به تیر غمزه کند گشاد

بر تیر او تو نه عاشقی که نه سینه را سپری کنی

نفس چو آتش گرم من تو در آن عذار چو آینه

نکنی که ناگه از آتشی دل سوخته اثری کنی

پسر حسام چو عندلیب ریاض گلشن قدسییی

بله وقت شده که بدان چمن سوی آشیان گذری کنی
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #169
تو را که درد نباشد به درد من نرسی

به اشک سرخ و به رخسار زرد من نرسی

تو گرم و سرد جهان چون ندیده ای چه عجب

اگر به سوز دل و آه سرد من نرسی

ز گرد چهره ی من آستین دریغ مدار

کز آستانه چو رفتم به گرد من نرسی

بخورد خاک درت روی خاک خورده من

چرا به غور رخ خاک خورد من نرسی

خبر نداری از اندوه و درد ابن حسام

به درد من نرسی تا به درد من نرسی
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #170
مباد دیده روشن چو در نظر تو نباشی

بصر مباد کسی را که در بصر تو نباشی

مباد پسته و شکر چو از دهان و لب خویش

درون مجلس دل پسته و شکر تو نباشی

مرا به مجلس مستان ش*ر..اب ناب نباید

اگر ز چشم و ز لب نقل ماحضر تو نباشی

کجا علاج پذیرد جراحت دل ریشم

شفای سینه ی مجروح من اگر تو نباشی

طبیب کرد دوای مشام من به ریاحین

چه جای بوی سپر غم چو غم سپر تو نباشی

نیاز و زاری ابن حسام کی بپذیرند

گرم به شب غرض از ناله سحر تو نباشی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا