- ارسالیها
- 4,870
- پسندها
- 77,379
- امتیازها
- 95,555
- مدالها
- 48
یه بار وقتی اولین دندونِ شیری ام افتاد،به مامانم گفتم میخوام بذارم زیرِ بالشتم تا وقتی خوابیدم فرشته ی مهربون برام جایزه بیاره!
دندونم و گذاشتم،دو سه شب گذشت که نصف شب بلند شدم دیدم زیرِ بالشتم یه پاکته.برش داشتم.اون زمان تقریبا میتونستم بخونم نوشته بود:از طرف فرشته ی مهربون به مائده جون!!
هیچی دیگه منم که خر کیف شدم.
[ناگفته نماند که با 6 سال سنم فهمیدم خطِ فرشته ی مهربون شبیه به خطِ مامانمه]
یه جیغ کشیدم که بابام اومد براش تعریف کردم اونم خواب بود گفت:باشه باشه بگیر بخواب
منم تا صب خوابِ فرشته ی مهربون و میدیدم!!
دندونم و گذاشتم،دو سه شب گذشت که نصف شب بلند شدم دیدم زیرِ بالشتم یه پاکته.برش داشتم.اون زمان تقریبا میتونستم بخونم نوشته بود:از طرف فرشته ی مهربون به مائده جون!!
هیچی دیگه منم که خر کیف شدم.
[ناگفته نماند که با 6 سال سنم فهمیدم خطِ فرشته ی مهربون شبیه به خطِ مامانمه]
یه جیغ کشیدم که بابام اومد براش تعریف کردم اونم خواب بود گفت:باشه باشه بگیر بخواب
منم تا صب خوابِ فرشته ی مهربون و میدیدم!!