نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دنباله دار وقتی بچه بودم...

  • نویسنده موضوع mehrabi83
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 114
  • بازدیدها 4,336
  • کاربران تگ شده هیچ

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,379
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #31
یه بار وقتی اولین دندونِ شیری ام افتاد،به مامانم گفتم میخوام بذارم زیرِ بالشتم تا وقتی خوابیدم فرشته ی مهربون برام جایزه بیاره!
دندونم و گذاشتم،دو سه شب گذشت که نصف شب بلند شدم دیدم زیرِ بالشتم یه پاکته.برش داشتم.اون زمان تقریبا میتونستم بخونم نوشته بود:از طرف فرشته ی مهربون به مائده جون!!
هیچی دیگه منم که خر کیف شدم.
[ناگفته نماند که با 6 سال سنم فهمیدم خطِ فرشته ی مهربون شبیه به خطِ مامانمه]
یه جیغ کشیدم که بابام اومد براش تعریف کردم اونم خواب بود گفت:باشه باشه بگیر بخواب
منم تا صب خوابِ فرشته ی مهربون و میدیدم!!
 
امضا : Maede Shams

sahel_sorkh

کاربر برتر
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,163
پسندها
5,655
امتیازها
25,673
مدال‌ها
16
  • #32
وقتی بچهه بودم دوست داشتم اینقدر درس بخونم که نابغه بشم بعد برم کشورهای مختلف کارای علمی بکنم
 

ارمینا

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
98
پسندها
2,051
امتیازها
11,713
مدال‌ها
2
  • #33
وقتی بچه بودم فکر می کردم شاهزاده داستانا میاد و منو می گیره .
البته نا گفته نماند که تقصیر بابام بود که هی به من می گفت پرنسسم .
 

Maede Shams

مدیر بازنشسته
سطح
46
 
ارسالی‌ها
4,870
پسندها
77,379
امتیازها
95,555
مدال‌ها
48
  • #34
امضا : Maede Shams

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,129
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #35
وقتی بچه بودم همیشه خدا دلم می خواست با آریا ازدواج‌کنم‌از زرتشتم بدم‌نمیومد ولی همیشه به دانیال می گفتم تو داداش جونی منی الان می بینم هیچ‌کدوم بدرد ازدواج نمی خورن :laughting::laughting:همون داداش بمونن بهتره
وقتی بچه بودم اسمم علی بود(یعنی خودم هر کی می پرسید اسمت چیه می گفتم علی ) :/ تو کوچه با پسرا بازی می کردم یه دوستِ دخترم نداشتم و کلیییم دختر تور می کردم
وقتی بچه بودم دلم می خواست جای بابام تو جلسه هاش رو صندلیش بشینم همه هم به حرفام توجه کنن
یکی از ارزوهامم این بود همه بهم بگن خانم مهندس
:/
 

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,292
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #36
چرا اتفاقا حالا نه به اون غلظت که کشورهای مختلف برم ولی دوست دارم بورسیه بشم برم خارج درس بخونم بعد دوباره برگردم ایران
آهان موفق باشی بانو
 
امضا : mehrabi83

mehrabi83

کاربر فعال
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,196
پسندها
67,292
امتیازها
80,673
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #37
عمم تعریف میکرد که:وقتی بچه بودم اوایلی که رفتم بودم مهد ازم پرسیده درمورد مهد و گفته اسم دوستاتو بگو منم کلا اسم پسر گفتم بعد عمم گفته خب حالا چنتا از دوستای دخترتو بگو ببینم منم دراومدم یه جمله طلایی گفتم:یعنی میگی من برم با دخترا دوست بشم؟!:/خخ
 
امضا : mehrabi83

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #38
بچه بودم دوست داشتم لپام آب نشه و نشد اما نمیدونستم چقدر قراره بلا سرش بیاد...
بچه بودم دوست داشتم خواهرام ازدواج کنن و یکیشون کرد اما نمی دونستم چقدر دلم تنگ میشه...
بچه بودم دوست داشتم انگشتر دستم باشه گاهی که انگشتره نبود حلقۀ شیر بخاری رو دستم می کردم...
بچه بودم همیشه انگشترم رو از قصد دست چپم می کردم...
بچه بودم با دختر داییم قبل از مدرسه رفتنمون سر شکل نوشته های الکیمون بحث می کردیم و خدا میدونه وقتی رفتم مدرسه و اون هنوز تا سال دیگه باید صبر می کرد چقدر بهش پز می دادم...
بچه بودم...
 

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #39
بچه بودم.....
دوس داشتم با فکر کردن ب جایی.برم اونجا یا با فک کردن ب چیز میزی همون لحظه ظاهر شه !
 

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #40
بچه بودم خیلی جدی مامان بازی می کردم... حتی تا سه سال پیش هم بازی می کردم... آنقدر جدی که صبح ها قبل رفتن به مدرسه صبحانۀ بازیم رو می خوردم و برای ناهار غذا درست می کردم... و برای دل کندن از اسباب بازی هام کلی هم گریه کردم...
شوهر داشتم تازه سید هم بود اسمش طاهر بود( از فیلم ستایش)
پسرم سید رضا بود...
اسم خودم هم آسمان...
تازه برای دختر هام هم اسم های تو آسمون رو می گذاشتم...
خیلی هم تراژدی بازی می کردم...
آخ که دلم میخواد الآن هم برم بازی کنم...
 
آخرین ویرایش

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا