دنباله دار وقتی بچه بودی.....

  • نویسنده موضوع N.N♡
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 71
  • بازدیدها 1,636
  • کاربران تگ شده هیچ

NEGIN BARZAN~

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/10/20
ارسالی‌ها
2,143
پسندها
30,375
امتیازها
64,873
مدال‌ها
19
سن
20
سطح
33
 
  • #31
یک سالم بود، بابام داشت نماز میخوند؛ یه گوشی داشت از این دکمه‌ای‌ها، اما بزرگ بود رنگشم طوسی بود. خلاصه، داشت نماز میخوند و گوشیش هم زیر مبل بود، رفتم ورش داشتم، هی بابام میگفت «اللــــه اکبرررر» ینی بتمرگ بچه! حالا منم تخـــس! حرف حرف خودم بود و کار خودم رو انجام میدادم. بی‌توجه بهش روی سرامیک وایسادم، تِلِپ! گوشی رو انداختم زمین و با ذوق به شاهکارم نگاه میکردم! فقط شانس اوردم بابام سر من اصلا نه داد میزد نه دعوا! حالا عکس‌العملش رو یادم نی، اما مامان و خواهر بزرگم میگفتن چیزی نگفت!!! خو بچه بودم؛ بمن چه!!! هارهارهارهار!!!
 
امضا : NEGIN BARZAN~

ZAHRA._.pd

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/11/20
ارسالی‌ها
218
پسندها
7,152
امتیازها
21,013
مدال‌ها
13
سطح
11
 
  • #32
از بالای پشت‌بوم رو سر همسایه‌مون، زباله‌های پشت‌بوم رو ریختم. البته دخترداییم همراهم بود و ما نمی‌دونستیم اون آقا پایین وایستاده. بعد همسایه‌مون اومد زنگ خونه‌مون رو زد. من و دخترداییم تو کمد قایم شدیم.
 
امضا : ZAHRA._.pd

N a d i y a

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
9/2/21
ارسالی‌ها
509
پسندها
11,724
امتیازها
28,173
مدال‌ها
18
سطح
19
 
  • #33
سلام صد درود به بینندگان :219:
اممم...نه کاربران انجمن یک رمان:402:
ماشاالله اسم نیست خودش یک جمله اس:straight-face:

*خب چالش اینه وقتی بچه بودی چه دسته گلی به آب دادی؟

من خودم زدم تمام تمام استکان نلبکی ها رو شکوندم :610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678:
من کلا بچه ی آرومی بودم و دست گل به آب ندادم فقط همه جور بلا سر داداشام آوردم. البته یه بار کنترل تلویزیون رو با دزدگیر ماشین بابامو از طبقه چهارم پرت کردم پایین دوباره ک خریدن دوباره پرت کردم تا اینکه برای بار پنجم دیگ نکردم چون گذاشته بودنش بالای کابینت دستم بهش نمیرسید
یه بارم وقتی رفتم کلاس اول معلمم به خاطر من النگوش با انگشترش هزار تیکه شد چون خیلی شیطون بودم میخواست ساکتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : N a d i y a
A

ASHVAN._.p

مهمان
  • #34
پنج شیش سالم بود مهمون داشتیم از خرم آباد
دوستای دور پدر بزرگم بودن خلاصه که غریبه بودن نمی‌شناختیمشون زیاد.
موقع شام که شد رفتم که کمک کنم مثلا بهم دیس برنج نمیدادن که ببرم بذارم روی سفره
اونقد توی دست و پاشون بودم که پام گیر کرد به پای زنعموم اون یکی پام رفت توی قابلمه برنج:/
مهمونا نون و خورشت خوردن:/
 

gh_queen

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
19/4/21
ارسالی‌ها
28
پسندها
151
امتیازها
523
مدال‌ها
5
سطح
1
 
  • #35
سلام صد درود به بینندگان :219:
اممم...نه کاربران انجمن یک رمان:402:
ماشاالله اسم نیست خودش یک جمله اس:straight-face:

*خب چالش اینه وقتی بچه بودی چه دسته گلی به آب دادی؟

من خودم زدم تمام تمام استکان نلبکی ها رو شکوندم :610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678:
فرو کردن سرنگ پر از هوا در دست دخترعموم:458063-24830a1ab7dc172d1979dd5bd0d18bf9:
که خوشبختانه چیز نشد
 
آخرین ویرایش
امضا : gh_queen

.REIHANEH.

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
5/1/21
ارسالی‌ها
3,250
پسندها
42,687
امتیازها
69,173
مدال‌ها
34
سن
19
سطح
38
 
  • #36
بچه آرومی بودم خیلی. ولی یه بار گند کاری کردم وحشتناک
کبریت برداشتم رفتم تو اتاق مامانم اینا روشنش کردم دستم سوخت کبریت از دست افتاد نصف رو فرشیمون سوخت :648314-d18ae5246291866d416d447f52bdf0bf:
 
امضا : .REIHANEH.

پفک نمکی

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
19/4/21
ارسالی‌ها
186
پسندها
2,863
امتیازها
13,713
مدال‌ها
9
سطح
11
 
  • #37

.ANITA.

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/4/21
ارسالی‌ها
919
پسندها
17,951
امتیازها
41,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • #38
سوییچ ماشین بابام رو توی باغ عمه ام گم کردم
« البته بعد دو ساعت پیدا شد»
 
امضا : .ANITA.

- HaDiS.Hs -

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
1,037
پسندها
10,789
امتیازها
30,873
مدال‌ها
15
سطح
19
 
  • #39
سلام صد درود به بینندگان :219:
اممم...نه کاربران انجمن یک رمان:402:
ماشاالله اسم نیست خودش یک جمله اس:straight-face:

*خب چالش اینه وقتی بچه بودی چه دسته گلی به آب دادی؟

من خودم زدم تمام تمام استکان نلبکی ها رو شکوندم :610595-f4fee7d8018d2f5ca10c2e5d7cc88678:
به نام خدا:/

هیچی دیگه خدافظ چون خیلی زیاد دسته گل آب دادم:/
خبرچین بودم:/ یعنی همیشه همه چیز و خبرچینی میکردم عین ضبط صوت:/
 

Exulansis-

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
10/11/20
ارسالی‌ها
1,277
پسندها
14,555
امتیازها
34,373
مدال‌ها
15
سن
16
سطح
19
 
  • #40
الغوث الغوث=|
استغفرالله
.
.
.
اهم هیچی دیگه=|دست گل اب ندادم ک هیچ...یه باغچه رو اباد کردم.
بعله،برای فهمیدنشون به سامانه1480-00پیامک فرمایین
 
امضا : Exulansis-

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
73
بازدیدها
2,147

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا