- ارسالیها
- 120
- پسندها
- 3,033
- امتیازها
- 16,633
- مدالها
- 9
اصلا کلا از وقتی بچه بودم اصرار زیادی برای متقاعد کردن دیگران داشتم
جوری که واقعا زبان سرخم داشت سرمو به باد می داد اگه یادتون باشه همیشه یه سری دعوا تو بچگی داشتیم سر اینکه مثلا این نیمکت ماله منه خریدمش سندشم خونمونه من یه دونه از این دعوا ها سر سرسره داشتم شاید فقط پنج سالم بود... یه روز رفتیم پارک میخواستم سرسره بازی کنم یه پسر بچه ای با همین شیوه نزاشت منم که کلا متقاعد کردن تو خونم بود شورو کردم که اره این ماله همه هست همه باید بازی کنن و خلاصه ( الان واقعا نمیدونم اون حرفا رو چه جوری میزدم ) پسره هیچی نگفت.
یکم بعدش اومد پایین رفت یه خورده اون ور تر وایساد منم به بازیم رسیدم یه هو بعد ده دقیقه برگشتم دیدم تو همون نقطه هنوز زل زده بهم بعد همینجوری داشتم نگاش میکردم که یه هو دیدم...
جوری که واقعا زبان سرخم داشت سرمو به باد می داد اگه یادتون باشه همیشه یه سری دعوا تو بچگی داشتیم سر اینکه مثلا این نیمکت ماله منه خریدمش سندشم خونمونه من یه دونه از این دعوا ها سر سرسره داشتم شاید فقط پنج سالم بود... یه روز رفتیم پارک میخواستم سرسره بازی کنم یه پسر بچه ای با همین شیوه نزاشت منم که کلا متقاعد کردن تو خونم بود شورو کردم که اره این ماله همه هست همه باید بازی کنن و خلاصه ( الان واقعا نمیدونم اون حرفا رو چه جوری میزدم ) پسره هیچی نگفت.
یکم بعدش اومد پایین رفت یه خورده اون ور تر وایساد منم به بازیم رسیدم یه هو بعد ده دقیقه برگشتم دیدم تو همون نقطه هنوز زل زده بهم بعد همینجوری داشتم نگاش میکردم که یه هو دیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.