وقتی بچه بودم اتیش خیلی میسوزندم
پسرای فامیل رو میزدم بعد خودم گریه میکردم مامانشرنن اونا رو دعوا میکرد که چیکار این بچه دارین؟؟
یه بارم بابام خواب برد با ماژیک واسش ریش و سیبل گذاشتم که ببینم با ریش و سیبیل چجوری میشه
وقتایی که خونه مادر بزرگم جمع میشدیم و دور همی ب د با خاک گلوله درست میکردم میدادم بچه های خالم که بخورن شکلاته