وقتی بچه بودمــ...فکر میکردم چراغارو که خاموش میکنم، عروسکام به من نگاه میکنن...شب از ترس خوابم نمیبرد!...اخه چندتا عروسک تزیینی داشتم که کم از آنابل نداشتن لنتیا:|
بچه که بودمــ...فکر میکردم شبا که میخوابم، اگه پام از پتو بیرون باشه، هیولاها میان پاهامو میخورن!...همیشه از گرما خیس عرق میشدم، ولی از زیر پتو بیرون نمیومدم!.. :|
بچه که بودمـــ...فکر میکردم اگ به پهلو بخوابم، یه نفر از پشت بهم شبیخون میزنه!! :|
کلا بچه که بودم موقع خوابـــــ، احساس میکردم وسط تمام خطرات دراز کشیدم.. و باید از خودم دفاع کنم! :|
در عصر تاریکی به سر میبردم منـــ :|