- تاریخ ثبتنام
- 3/9/17
- ارسالیها
- 1,196
- پسندها
- 19,430
- امتیازها
- 41,073
- مدالها
- 24
سطح
25
- نویسنده موضوع
- #11
حتی با این حال هم اصلاً دلم نمیخواست طرف هیچکدامشان بروم. منتظر ماندم تا از سگهای نفرتانگیزش دل بکند و با من بیاید. وقتی دیدم قصد آمدن نداشت، با منظور سینهام را صاف کردم که از صدای من به طرف عقب برگشت و یکی از همان تکخندههایش را زد:
- آخ، اصلاً حواسم نبود که اینجایی!
ناراحت بودم که به این کار شدیداً احتیاج داشتم، وگرنه عمراً سمت این آدم عجیب میآمدم. حتی در ذهنم داشتم بیاختیار او و سوفی را با هم مقایسه میکردم. کدام یک اعصاب خردکنتر بودند؟
همراهم آمد و حین قدم زدن برایم توضیح داد:
- همونطور که بهت گفته بودم، اینجا اتاق زیاد داره. هیچکسی هم نیست که مزاحمت بشه. هر اتاقی که بیشتر به دردت میخوره رو بردار، و من حتی سوال نمیکنم چرا.
نمیدانم چرا، ولی غیرارادی پرسیدم...
- آخ، اصلاً حواسم نبود که اینجایی!
ناراحت بودم که به این کار شدیداً احتیاج داشتم، وگرنه عمراً سمت این آدم عجیب میآمدم. حتی در ذهنم داشتم بیاختیار او و سوفی را با هم مقایسه میکردم. کدام یک اعصاب خردکنتر بودند؟
همراهم آمد و حین قدم زدن برایم توضیح داد:
- همونطور که بهت گفته بودم، اینجا اتاق زیاد داره. هیچکسی هم نیست که مزاحمت بشه. هر اتاقی که بیشتر به دردت میخوره رو بردار، و من حتی سوال نمیکنم چرا.
نمیدانم چرا، ولی غیرارادی پرسیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش