متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شعرکده اشعار طنز

  • نویسنده موضوع narcissus
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 240
  • بازدیدها 10,920
  • کاربران تگ شده هیچ

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #11
اشعار طنز ابوالقاسم حالت / مردم بی جربزه
هر چه کردیم زما جمله رضایت دارند
نه ملال و نه کدورت نه شکایت دارند
شاید از ما گلمندند و اگر دم نزنند
حجب و کم روی بی حد و نهایت دارند
چون ندارد ثمر از ما گله بیخود نکنند
آن کسانی که به سر عقل و درایت دارند
خنده ام گیرد از اندیشه ی آن ساده دلان
که ز امثال من امید حمایت دارند
واقعا مسخره است این که منم خود گمراه
دوستان جمله ز من چشم هدایت دارند
همه خواهند که من گردن خائن بزنم
این چه عشقی است که یاران به جنایت دارند
قسمت مردم بی جربزه میدانی چیست؟
رؤسائی که نه عقل و نه کفایت دارند
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #12
اشعار ابوالقاسم حالت / روزه داریم تا روزه
روزه آن نیست که همسایه ی ما می گیرد
یا که ارباب هوس ران شما می گیرد
روزه آن است که مسکین سحری ناخورده
با همان معده ی خالی ز غذا می گیرد
روزه آن نیست که این ماه به عنوان رژیم
مالک چاق شکم گنده ی ما می گیرد
روزه آن است که با پیکر بی بنیه ی خود
مفلسی از سر ایمان و صفا می گیرد
روزه آن نیست که چون مرد ریاکار گرفت
می کند اخم و چنان سگ پر و پا می گیرد
روزه آن است که هر باربر گرسنه ای
زیر بار غم و اندوه و بلا می گیرد
روزه آن نیست که آقای خبیث الوکلا
یا که سرکار خسیس الوزرا می گیرد
روزه آن است که بی رنگ و ریا در همه حال
مرد زحمت کش بی برگ و نوا می گیرد
روزه آن است که گیرد و سر صدق فقیر
وز بسی خرجی افطار عزا می گیرد
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #13
اشعار طنز ابوالقاسم حالت / مردم بی جربزه
هر چه کردیم زما جمله رضایت دارند
نه ملال و نه کدورت نه شکایت دارند
شاید از ما گلمندند و اگر دم نزنند
حجب و کم روی بی حد و نهایت دارند
چون ندارد ثمر از ما گله بیخود نکنند
آن کسانی که به سر عقل و درایت دارند
خنده ام گیرد از اندیشه ی آن ساده دلان
که ز امثال من امید حمایت دارند
واقعا مسخره است این که منم خود گمراه
دوستان جمله ز من چشم هدایت دارند
همه خواهند که من گردن خائن بزنم
این چه عشقی است که یاران به جنایت دارند
قسمت مردم بی جربزه میدانی چیست؟
رؤسائی که نه عقل و نه کفایت دارند
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #14
اشعار ابوالقاسم حالت / یک مشت ادعا
در این دیار کسی با کسی وفا نکند
زند به دوست دو صد حقه و حیا نکند
یکی همیشه کند دعوی طبابت خلق
ولیک هیچ زمان درد کس دوا نکند
یکی به صورت ظاهر گره گشاست ولی
به هیچ رو گره از کار خلق وا نکند
یکی زند به زبان دم ز طی راه ثواب
ولی به وقت عمل، خود بجز خطا نکند
یکی همیشه به ابلیس می کند لعنت
ولی طریقه ی ابلیس را رها نکند
یکی به حرف، دم از حق زند،ولی به عمل
به حق هموطنان هیچ اعتنا نکند
یکی مدام به ذکر خدا خداست ولی
دو صد خطا کند و شرم از خدا نکند...
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #15
اشعار ابوالقاسم حالت / دیوانه
گفتم به خردمند که دیوانه کدام است ؟
گفت آن غلط اندیش که نا پخته و خام است
آنکو چو در این ملک ز حزبی سخنی رفت
پنداشت که دارای اصول است و مرام است
آن مرد که هر ظاهر آراسته ای دید
پنداشت درست است نه دانه ست نه داماست
آن کس که بپا خیزد و خواهد که بجنگد
با هر که در این جا پی اغوای عواماست
آن مرد که منسوخ چو شد برده فروشی
پنداشت که دیگر نه کنیز ونه غلاماست
آن کس که فقط رفت پی دانش و پنداشت
دانائی تنها سبب جاه مقام است
آن کس که ندارد زد و بند و به گمانش
گر جدی و پاک است و امین کار تماماست
آن مرد که پنداشت بود این سخنی راست
گر گفت کسی: حرف حسابی دو کلام است
آن کس که چو گفتند حرام است فلان چیز
پنداشت که بهر همه آن چیز حرام است
آن کس که گمان می کند امروز در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #16
هرج و مرج

هر که پرسید ترقی چه اساسی دارد
گفتم این راه نه درسی نه کلاسی د ارد
کرسی عزت و اجلال کسی خواهد یافت
که نه علمی ،نه کمالی، نه حواسی دارد
یار گلچهره در آغوش کسی می افتد
که قد پیزری و شکل قناسی دارد
گیتی تتگ نظر نیست خردمند شناس
غالبا دیده ی دیوانه شناسی دارد
مرد بدبخت به شب هم که رود در بستر
در لحاف و تشک خود کک و ساسی دارد
لاله را داغ از آن است که در باغ وجود
گل خر زهره مقام گل یاسی دارد
آن که سر رشته ی این مملکت اندر کف اوست
هیچ کارش نه اصولی نه اساسی دارد

ابوالقاسم حالت
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #17
كارهایی كه آسان نيست


ترك دون بازي و بامبول مگر آسان است؟
در گذشتن ز سر پول مگر آسان است؟
دست برداشتن از منصب والا و مقام
آخر اي آدم معقول، مگر آسان است؟
اين چنين پا مكن اي دوست، به كفش حضرات
حمله امروز به هر غول مگر آسان است؟
مرد بي‌زور، چه با اين همه خر زور كند؟
جنگ با رستم و هركول مگر آسان است؟
گر از آنان شنوي پرت و پلا، عيب مكن
يك سخنراني معقول مگر آسان است؟
مي‌دهي پند كه از رشوه‌خوري دست كشيم
ترك اين عادت مقبول مگر آسان است؟
مي‌كني توصيه تا توصيه بازي نكنيم
ترك اين شيوه معقول مگر آسان است؟
صاحب عقل و خرد بودن و بازي كردن
رل ديوانه چو بهلول مگر آسان است؟
در مقامي كه درستي و صداقت نخرند
كار بي‌حقه و بامبول مگر آسان است؟

ابوالقاسم حالت
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #18
پاسخ دندان شکن

این دلبر اگر رام نشد، دلبر دیگر
دلدار دگر، یار دگر، همسر دیگر
هر گاه خر من ز برایم لگد انداخت
بفروختم آن را و خریدم خر دیگر
هر جا که به یک جو نرود آب زن و شوی
گو این زن دیگر کند آن شوهر دیگر
گفتم به رئیس الوزرا: مملکت ما
هر دم شده بازیچه ی بازیگر دیگر
گفتا که از این کشور اگر نیست دلت شاد
رو کن به دیار دیگر و کشور دیگر
چون ساقی بدمست تو ، ساغر شکن افتد
رو ساقی دیگر طلب و ساغر دیگر

ابوالقاسم حالت
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #19
شعر طنز / گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
من مانده‌ام این‌جا که حلال است، حرام است؟
با این که به فتوای دل اشکال ندارد
گریار پسندید ترا کار تمام است
در مذهب ما باده حلال است، ولی حیف
در مذهب اسلام همین باده حرام است
شد قافیه تکرار ولی مسئله‌ی نیست
چون شاعر این بیت طرفدار نظام است
این ماه شب چاردهم در شب مهتاب
یا این که نه، همسایه ما در لب بام است.
در مجلس اگر جای خودت را نشناسی
این جا است که مفهوم قعود تو قیام است
پرسید طبیبم که پس از رفتن یارت
وضع تو اعم از بد و از خوب کدام است
از این که چه آمد به سرم هیچ نگفتم
گفتم دل من سوخت، نفهمید کجام است
ناصر فیض
 
امضا : SAmirA

SAmirA

کاربر نیمه فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
457
پسندها
3,522
امتیازها
17,773
مدال‌ها
1
  • #20
تک بیتی طنز شیخ عطار و شعری حکیمانه از شیخ اجل سعدی علیه الرحمه


شیخ عطار:

چو عیسی باش خندان و شکفته

که خر باشد ترشروی و گرفته



سعدی:

نظر کردم به چشم عقل و تدبیر

ندیدم به ز خاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بر دوز

ولیکن هر مقامی را مقالی

زمانی بحث و علم و درس و تنزیل

که باشد نفس انسان را کمالی

زمانی شعر و تاریخ و حکایت

که خاطر را بود دفع ملالی

خدایست آنکه ذات بی مثالش

نگردد هرگز از حالی به حالی
 
امضا : SAmirA
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Hilary

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
9
بازدیدها
339
پاسخ‌ها
34
بازدیدها
834
پاسخ‌ها
2
بازدیدها
228
پاسخ‌ها
91
بازدیدها
3,246
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
280
عقب
بالا