جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser .
متون و دلنوشتهها ◘ شاعران مرد ◘
نویسنده موضوع
SHIRIN.SH
تاریخ شروع
8/2/19
پاسخها
252
بازدیدها
6,014
کاربران تگ شده
هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.
به یادم هست روزی مصرّانه به تو می گفتم: «ما هرگز خسته نخواهیم شد...هرگز»!
اما مدتی است، پی فرصتی می گردم شیرینم، تا به تو بگویم: «ما نیز، خسته می شویم و خسته شدن، حق ماست»!
اینکه خسته می شویم و از نفس می افتیم و در زانوهایمان، دردی حس می کنیم، مسأله ای نیست. مسأله این است که بتوانیم زیر درختی، کنار جوی آبی، روی تخته سنگی، در کنار هم بنشینیم و خستگی از تن و روح بتکانیم!
خسته نشدن، خلاف طبیعت است همچنان که، خسته ماندن.
دیگر نمی گویم که ما تا زنده ایم، خسته نخواهیم شد بلکه می گویم: «ما هرگز، خسته نخواهیم ماند...»
| یک عاشقانه ی آرام / نادر ابراهیمی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
سمت من بیا
دستهایت را دور گردنم حلقه کن
و زمین را از زیر پایم بکش
آن وقت خواهی دید
فاصلهی میان اولین پرواز و سقوط
برای هیچ پرنده ای
با مرگ پر نمیشود
| حافظ عظیمی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
ﻣﺎ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﯾﻢ،
ﻣﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺪﻩ ﺍﯾﻢ
ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺗﻬﻤﺖ ﻧﺰﻧﯿﻢ،
" ﺟﻨﮓ "
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻟﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﺎﻡ ﮔُﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ...!
| محمد افندیده |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
صبح
که خانه را ترک میکنم، جوانم
و شب،
پیر به خانه باز میگردم با اندوهی هزار ساله
چهار دیواری خانهام،
آرام و صبور
پذیرای پیرمردی است که
سحرگاهان جوان برمیخیزد.
| عباس کیارستمی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
باید گریه کنم
اما نه برای فاجعه
برای اینکه بازمانده را، نجات یافته میدانند...
| معین دهاز |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
پیش از این گفته بودم:
من و تو
چون دو خط موازی نداریم
هیچ هنگام دیدار،
حتی در سرانجام آن بیکرانه...
لیک امروز بینم همه جا
بر لب عاشقانی که خوانند
آن ترانه،
در کنار توام جاودانه...
| محمدرضا شفیعی کدکنی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
کدام عاشق را دیده ای
که چشم هایش
زیباتر از صورت معشوق نباشد؟
| رسول ادهمی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
در نگاهش پرنده ای را دیدم
که به آرامش رسیده بود
دهانی که فیروزه ای حرف می زد
و بهار را خوشبو می کرد،
زندگی آنقدر به او نزدیک بود
که می توانستم رفتار باد را در قلبم لمس کنم
می توانستم صمیمیت باغ را
در میان شاخه ها حس کنم،
تنها در دست های او کلمه
به رهایی می رسید
و دلتنگی در صدایش به بار می نشست
| بهنام مهدی نژاد |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
رویاها
زیباتر از آنند که
حقیقت داشته باشند
به رویا میمانی
دور و دست نیافتنی
| سایبر هاکا |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
انگشتهای من
می بارند
و نام تو
می روید...
| عمران صلاحی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.