- ارسالیها
- 671
- پسندها
- 11,354
- امتیازها
- 28,473
- مدالها
- 22
در حال تایپ - رمان ساحرهها | •Reyhaneh• کاربر انجمن یک رمان
هنوز حرفم تموم نشده بود که در به شدت باز شد و آرشام بیحال اومد تو. چشم هاش روبه سیاهی بود و یهو افتاد روی زمین. با سرعت از جام بلند شدم و رفتم سمتش. چشم هاش سیاه شده بود. با نگرانی تکونش دادم و صداش کردم. -ارشام...ارشام؟ چشم هاتو باز کن. با داد رو به آرین گفتم: -پاشو ببین چشه! آرین سریع خودشو...
forum.1roman.ir
ژانر: تخیلی، معمایی، فانتزی و تا حدودی عاشقانه
تعداد پست: ۴۰
«من رمانم انچنان شناخته و عالی نیست! ولی امیدوارم خوب باشه...»