♡
تـــو هَمـونـی؛
هَمـونـی که تا از رویاهـا و آرزوهـام میگـم
دَستمـو مُحکَـم میگیـره و میگـه:
{ برو جلـو خُودَم پُشتتم عِشــقَم }
همـونـی که وَقتـایی که ناراحَتـم سـرِ بزَنگاه میرسِـه و میخندونَتـَم
که حال بَدمـو خوب کنـِه و
حال خوبَمـو خوبتـَر...
بِمـونی بَـرام عِشـق قَشـنگم...