وقتیکه لب وا میکند، چون غنچه زیبا می شود
یک چاله ی با عمق کم، در گونه پیدا می شود
هردم که میگوید سخن،شهد از لبانش می چکد
در چانه اش هم مختصر،چالی هویدا می شود
عکسی ز رخسارش اگر ، افتد به دریای خزر
جنگی میان ارتش ، روسیه با ما می شود
آنگه که شانه میزند پیچ و خم گیسوی خود
یک رقص چوب دیدنی، با شانه اجرا می شود
امروز اگر کنکوری از ، اندام او برپا شود
فردا تمام رتبه ها ، زیر ده امضا می شود
تا یک قدم در کوچه ی، باریک مسجد می نهد
شیخ به ظاهر پاک ما ، غرق تماشا می شود
درحسرت دیدار او ، دیده به دنیا بسته ام
گرسمت من آید شبی ، چشمان من وا میشود