نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

متفرقه تاپیکـ جامع کپشن‌های عاشقانه کوتاه

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Osenwt

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,145
پسندها
18,545
امتیازها
55,873
مدال‌ها
25
  • #411

باور کنید دیگر نمی توانم
دست کسی را که یک بار
رها کرده ام
دوباره بگیرم؛
او
تا ابد در حال سقوط در من است !! .
لیلا کردبچه .​
 
امضا : Osenwt

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #412
برگ‌ریزان که راه انداختی



واژه هایمان جان گرفت


ما از تو شعر گفتیم

دل انارها خون شد


حالا

رگبارهایت را تند تر کرده‌ای

می‌خواهی به زمستان برسی


لطفاً

تا شعرهایمان دم بکشد

کمی دیگر پاییز باش
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #413
بیا برویم به خواب هم

هم را برداریم و برویم به همان روزهایِ نارنج

نارنجی‌هایِ پرتقال

پاییزِ برگ و برگ‌هایِ زرد و زردهایِ رنگ

برویم به‌ روزهای رنگارنگ

به فصلِ هزار رنگ و طوفانِ رنگ و رنگ

دارد صبح می‌شود هوا


بیا به پاییز برویم علاقه

به زنگ

به مدرسه

به نامه‌هایِ لایِ کتاب

به گُل‌هایِ خشک‌شده‌ی لایِ دفترِ انشا

املا

به پاییز شده است هوا


برویم قدم بزنیم

صدایِ خش‌خش برگ‌ها

صدایِ سکوتِ بینِ ما

قدم‌به‌قدم پاییزها و قدم زدن‌ها و خیابان‌ها گذشت

...

پاییز دوست‌داشتنی است چون تو دوستش داری

مثلِ باران که زیباست، چون تو زیبایی

یا غمگین می‌شود، چون تو غم داری
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #414
پاییز آمدست که خود را ببارمت

پاییز لفظ دیگر «من دوست دارمت»
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #415
درخت، فصل خزان هم درخت می‌ماند



تو پیش‌فصلِ بهاری، نه اینکه پاییزی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #416
نه دلبر در بر است اینجا، نه شوری در سر است اینجا


نه شوقی تا ز جا خیزی، امان از باد پاییزی
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #417
ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدم
آمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم

ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده
شعربودی،شعرگویان محو دیدارت شدم

خواستی با حلقه ی گیسو به دار آویزی ام
اختیاراز دست من رفت و گرفتارت شدم

دستها را حلقه کردی و نفهمیدم چرا
باهمه بدعهدی ات ناگه بدهکارت شدم

نازچشمانت مرا دیوانه خود کرده بود
وعده یک بوسه دادی و طلبکارت شدم

بی توشعرم رنگ غم دارد نمی فهمی مگر؟
از چه من رقصنده ی ساز پر آزارت شدم

باخم ابروی تو پشتم شکست ای بی وفا
یک نظر حتی نفهمیدی که تبدارت شدم

"عندلیبت"بودم و در بوستان پنهان شدی
با پرو بالی شکسته زار و بیمارت شدم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #418
پا به پایت عاشقانه این همه راه آمدم
غافل اما هم چو یوسف بر لب چاه آمدم

قالب احساس من را دیدی و به به زدی
مثل زاغی ساده دل سمت تو روباه آمدم

عاشقی بودم که با چشمان تو شاعر شده
چشم خود رابستی و بیراه و همراه آمدم

آمدم شاید مرا با عشق خود تسکین دهی
چون گدایی بودم وپیش تومن شاه آمدم

با من و عشقم همیشه از جدایی دم زدی
من به یاد عشق پاکم با تو کوتاه آمدم

راه تو از من جدا شد رفتی و تنها شدم
تا به خود من آمدم دیدم که گمراه آمدم

نقطه ی ضعف مرافهمیدی از روز نخست
من ولی با چشم بازم در کمین گاه آمدم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #419
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی

تانسیم از شرح عشقم باخبر شد،م**س.ت شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی

بس که دامان بهاران گل‌به‌گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی

من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو
آبررویم را خریدی عاقبت با تهمتی‌
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #420
به ره او چه غم آن را که ز جان می‌گذرد
که ز جان در ره آن جان جهان می‌گذرد

از مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان می‌گذرد

نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
که بد و نیک جهان گذران می‌گذرد

دل بیچاره از آن بی‌خبر است ار گاهی
شکوه از جور تو ما را به زبان می‌گذرد

آه پیران کهن می‌گذرد از افلاک
هر کجا جلوه آن تازه جوان می‌گذرد

چون ننالم که مرا گریه کنان می‌بیند
به ره خویش و ز من خنده‌زنان می‌گذرد
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
14
بازدیدها
2,613
پاسخ‌ها
72
بازدیدها
9,278
پاسخ‌ها
52
بازدیدها
11,602
پاسخ‌ها
15
بازدیدها
860

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا