فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار عطار نیشابوری

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #131
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی م**س.ت خفته است
نمی‌دانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود می‌شناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #132
تا در تو خیال خاص و عام است
از عشق نفس زدن حرام است
تا هیچ و همه یکی نگردد
دعوی یگانگیت عام است
تا پاک نگردی از وجودت
هر پختگیی که هست خام است
چون اصل همه به قطع هیچ است
این از همه، هیچ ناتمام است
تو اصل طلب ز فرع بگذر
کین یک گذرنده و آن مدام است
چون او همه را ندید می‌گفت
اکنون جز ازین همه کدام است
هر مرد که مرد هیچ آمد
او را همه چیز یک مقام است
تا تو به وجود مانده‌ای باز
در گردن تو هزار دام است
کانجا که وجود دم به دم نیست
اصلت عدم علی‌الدوام است
شرمت نامد از آن وجودی
کان را به نفس نفس قیام است
بگذر ز وجود و با عدم ساز
زیرا که عدم، عدم به نام است
می‌دان به یقین که با عدم خاست
هرجا که وجود را نظام است
آری چو عدم وجود بخش است
موجوداتش به جان غلام است
چون فقر عدم برای خاص است
کفر است کزو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #133
تا در تو خیال خاص و عام است
از عشق نفس زدن حرام است
تا هیچ و همه یکی نگردد
دعوی یگانگیت عام است
تا پاک نگردی از وجودت
هر پختگیی که هست خام است
چون اصل همه به قطع هیچ است
این از همه، هیچ ناتمام است
تو اصل طلب ز فرع بگذر
کین یک گذرنده و آن مدام است
چون او همه را ندید می‌گفت
اکنون جز ازین همه کدام است
هر مرد که مرد هیچ آمد
او را همه چیز یک مقام است
تا تو به وجود مانده‌ای باز
در گردن تو هزار دام است
کانجا که وجود دم به دم نیست
اصلت عدم علی‌الدوام است
شرمت نامد از آن وجودی
کان را به نفس نفس قیام است
بگذر ز وجود و با عدم ساز
زیرا که عدم، عدم به نام است
می‌دان به یقین که با عدم خاست
هرجا که وجود را نظام است
آری چو عدم وجود بخش است
موجوداتش به جان غلام است
چون فقر عدم برای خاص است
کفر است کزو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #134
غم بسی دارم چه جای صد غم است
زانکه هر موییم در صد ماتم است
غم نباشد کانچه پیشان است و پس
کم ز کم نبود نصیبم زان کم است
عالمی است اشراق نور آفتاب
کور را زانچه اگر صد عالم است
عالمی در دست بر جانم ولی
چون ازوست این درد جانم خرم است
درد زخم او کشیدن خوش بود
گر پس از صد زخم او یک مرهم است
گر بسی عمرم بود تا جان بود
آن من گر هست عمری یک دم است
گر کسی را آن دم اینجا دست داد
او خلیفه‌زاده‌ای از آدم است
ور کسی زان دم ندارد آگهی
مرده دل زاد است اگر از مریم است
بی خیال و صورت وهم و قیاس
چیست آن دم، شیر و روغن درهم است
نی که دایم روغن است و شیر نه
زانکه گر شیر است بس نامحرم است
گر فرید این جایگه با خویش نیست
آن دمش در پردهٔ جان همدم است
 

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #135
درج لعلت دلگشای مردم است
عکس ماهت رهنمای انجم است
مردم چشم تو با من کژ چو باخت
راستی نه مردمی نه مردم است
روی تو در زلف همچون عقربت
تا بدیدم چون قمر در کژدم است
برنیارد خورد کس از روی تو
زانکه زلفت همچو عقرب کژدم است
روی چون ماهت بهشتی دیگر است
لیک زلف تو درخت گندم است
ایدل آنکس را که می‌جویی به جان
از تو دور و با تو هم در طارم است
پر ز خورشید است آفاق جهان
لیک او بر آسمان چارم است
جملهٔ جان‌ها مثال قطره‌هاست
عالم عشقش مثال قلزم است
قطره را در بحر ریزی بحر از آن
نه نشان نعل و نه نقش سم است
هیچ کس اندر دو عالم جان ندید
زانکه جاویدان درو جان‌ها گم است
گم شود در ذره‌ای اندوه عشق
گر ز مشرق تا به مغرب جم جم است
همچو مستان غلغلی دربسته‌ای
م**س.ت گشتی می هنوز اندر خم است
گم شو از خود دست از مستی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #136
خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
آن است که هرچیز که گویند نه آن است
برتر ز صفات خرد و دانش و عقل است
بیرون ز ضمیر دل و اندیشهٔ جان است
بینندهٔ انوار تو بس دوخته چشم است
گویندهٔ اسرار تو بس گنگ زبان است
از وصف تو هر شرح که دادند محال است
وز عشق تو هر سود که کردند زیان است
در پردهٔ پندار چو بازی و خیال است
جز عشق تو هر چیز که در هر دو جهان است
گر عقل نشان است ز خورشید جمالت
یک ذره ز خورشید، فلک مژده‌رسان است
یک ذرهٔ حیران شده را عقل چو داند
کز جملهٔ خورشید فلک چند نشان است
چو عقل یقین است که در عشق عقیله است
بی شک به تو دانست تو را هر که بدان است
در راه تو هرکس به گمانی قدمی زد
وین شیوه کمانی نه به بازوی گمان است
چه سود که نقاش کشد صورت سیمرغ
چون در نفس باز پس انگشت گزان است
گرچه بود آن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Hab85__

کاربر انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
271
پسندها
3,622
امتیازها
16,513
سن
18
  • #137
هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ م**س.ت دلستان است
گفتم لب اوست جان، خرد گفت
جان چیست مگو چه جای جان است
وصفش چه کنی که هرچه گویی
گویند مگو که بیش از آن است
غمهاش به جان اگر فروشند
می‌خر که هنوز رایگان است
در عشق فنا و محو و مستی
سرمایهٔ عمر جاودان است
در عشق چو یار بی نشان شو
کان یار لطیف بی‌نشان است
تو آینهٔ جمال اویی
و آیینهٔ تو همه جهان است
ای ساقی بزم ما سبک‌خیز
می‌ده که سرم ز می گران است
در جام جهان نمای ما ریز
آن باده که کیمیای جان است
ای مطرب ساده ساز بنواز
کامشب شب بزم عاشقان است
از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است
ما را سر بودن جهان نیست
ما را سر یار مهربان است
این کار نه کار توست خاموش
کین راه به پای رهروان است
کاری است بزرگ راه عطار
وین کار نه بر سر زبان است
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #138
عشق جمال جانان، دریای آتشین اسـت
گر عاشقی، بسوزی، زیرا کـه راه این اسـت …
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #139
من کی ام؟
یک شبنم از
دریای بی‌پایان تو…
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #140
این جهان و ان جهان ودر نهان
آشکارا در نهان ودر عیان
هم عیان و هم نهان پیدا توئی
هم درون گنبد خضرا توئی ‌
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا