متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار سعدی

  • نویسنده موضوع Wheat
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 285
  • بازدیدها 5,366
  • کاربران تگ شده هیچ

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #201
عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است




مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجر است




چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیف‌تر است




آن که منظور دیده و دل ماست
نتوان گفت شمس یا قمر است




هر کسی گو به حال خود باشید
ای برادر که حال ما دگر است




تو که در خواب بوده‌ای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحر است




آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بی‌ثمر است




ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است




برگ تر خشک می‌شود به زمان
برگ چشمان ما همیشه تر است




جان شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصر است




این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدر است




پرده بر خود نمی‌توان پوشید
ای برادر که عشق پرده در است




سعدی از بارگاه قربت دوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #202
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است




نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید
یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است




هر که در آتش عشقش نبود طاقت سوز
گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است




گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
خبر از دوست ندارد که ز خود با خبر است




آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس
آدمی خوی شود ور نه همان جانور است




شربت از دست دلارام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است




من خود از عشق لبت فهم سخن می‌نکنم
هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است




ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست
خصم آنم که میان من و تیغت سپر است




من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر
بند پایی که به دست تو بود تاج سر است




دست سعدی به جفا نگسلد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #203
فریاد من از فراق یار است
وافغان من از غم نگار است




بی روی چو ماه آن نگارین
رخسارهٔ من به خون نگار است




خون جگرم ز فرقت تو
از دیده روانه در کنار است




درد دل من ز حد گذشته‌ست
جانم ز فراق بی‌قرار است




کس را ز غم من آگهی نیست
آوخ که جهان نه پایدار است




از دست زمانه در عذابم
زان جان و دلم همی فکار است




سعدی چه کنی شکایت از دوست
چون شادی و غم نه برقرار است
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #204
چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
طعم دهانت از شکر ناب خوشترست




زنهار از آن تبسم شیرین که می‌کنی
کز خنده شکوفه سیراب خوشترست




شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم
حاجت به شمع نیست که مهتاب خوشترست




دوش آرزوی خواب خوشم بود یک زمان
امشب نظر به روی تو از خواب خوشترست




در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست
کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشترست




زان سوی بحر آتش اگر خوانیم به لطف
رفتن به روی آتشم از آب خوشترست




ز آب روان و سبزه و صحرا و لاله زار
با من مگو که چشم در احباب خوشترست




زهرم مده به دست رقیبان تندخوی
از دست خود بده که ز جلاب خوشترست




سعدی دگر به گوشه وحدت نمی‌رود
خلوت خوشست و صحبت اصحاب خوشترست




هر باب از این کتاب نگارین که برکنی
همچون بهشت گویی از آن باب خوشترست
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #205
عشرت خوش است و بر طرف جوی خوشتر است
می بر سماع بلبل خوشگوی خوشتر است




عیش است بر کنار سمن زار خواب صبح؟
نی، در کنار یار سمن بوی خوشتر است




خواب از خمار بادهٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودروی خوشتر است




روی از جمال دوست به صحرا مکن که روی
در روی همنشین وفاجوی خوشتر است




آواز چنگ مطرب خوشگوی گو مباش
ما را حدیث همدم خوشخوی خوشتر است




گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است




آب از نسیم باد زره روی گشته گیر
مفتول زلف یار زره موی خوشتر است




گو چشمه آب کوثر و بستان بهشت باش
ما را مقام بر سر این کوی خوشتر است




سعدی! جفا نبرده چه دانی تو قدر یار؟
تحصیل کام دل به تکاپوی خوشتر است
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #206
ای که از سرو روان قد تو چالاکترست
دل به روی تو ز روی تو طربناکترست




دگر از حربه خونخوار اجل نندیشم
که نه از غمزه خونریز تو ناباکترست




چست بودست مرا کسوت معنی همه وقت
باز بر قامت زیبای تو چالاکترست




نظر پاک مرا دشمن اگر طعنه زند
دامن دوست بحمدالله از آن پاکترست




تا گل روی تو در باغ لطافت بشکفت
پردهٔ صبر من از دامن گل چاکترست




پای بر دیده سعدی نه اگر بخرامی
که به صد منزلت از خاک درت خاکترست
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #207
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است




برادران طریقت نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق آبگینه بر سنگ است




دگر به خفیه نمی‌بایدم ش*ر..اب و سماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است




چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقی و گوش بر چنگ است




به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفته‌ایم و دریغا که باد در چنگ است




به خشم رفتهٔ ما را که می‌برد پیغام
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است




بکش چنان که توانی که بی مشاهده‌ات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است




ملامت از دل سعدی فرونشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود که خودرنگ است
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #208
پای سرو بوستانی در گل است
سرو ما را پای معنی در دل است




هر که چشمش بر چنان روی اوفتاد
طالعش میمون و فالش مقبل است




نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
خشت بر دریا زدن بی‌حاصل است




ای برادر ما به گرداب اندریم
وان که شنعت می‌زند بر ساحل است




شوق را بر صبر قوت غالب است
عقل را با عشق دعوی باطل است




نسبت عاشق به غفلت می‌کنند
وآن که معشوقی ندارد غافل است




دیده باشی تشنه مستعجل به آب
جان به جانان همچنان مستعجل است




بذل جاه و مال و ترک نام و ننگ
در طریق عشق اول منزل است




گر بمیرد طالبی در بند دوست
سهل باشد زندگانی مشکل است




عاشقی می‌گفت و خوش خوش می‌گریست
جان بیاساید که جانان قاتل است




سعدیا نزدیک رای عاشقان
خلق مجنونند و مجنون عاقل است
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #209
دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
هر که ما را این نصیحت می‌کند بی‌حاصلست




یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دلست
بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست




آن که در چاه زنخدانش دل بیچارگان
چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست




پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی
باز می‌گویم که هر دعوی که کردم باطلست




زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست
چون ز دست دوست می‌گیری شفای عاجلست




من قدم بیرون نمی‌یارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در گلست




باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست




آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همی‌بیند ز معنی غافلست




ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست
چارپایان بار بر پشتند و ما را بر دلست




گر به صد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #210
ش*ر..اب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست




نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست
همی‌بینم که خرما بر نخیلست




نه وسمست آن به دلبندی خضیبست
نه سرمست آن به جادویی کحیلست




سرانگشتان صاحب دل فریبش
نه در حنا که در خون قتیلست




الا ای کاروان محمل برانید
که ما را بند بر پای رحیلست




هر آن شب در فراق روی لیلی
که بر مجنون رود لیلی طویلست




کمندش می‌دواند پای مشتاق
بیابان را نپرسد چند میلست




چو مور افتان و خیزان رفت باید
و گر خود ره به زیر پای پیلست




حبیب آن جا که دستی برفشاند
محب ار سر نیفشاند بخیلست




ز ما گر طاعت آید شرمساریم
و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست




بدیل دوستان گیرند و یاران
ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست




سخن بیرون مگوی از عشق سعدی
سخن عشقست و دیگر قال و قیلست
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا